به مناسبت هفدهمین سالگرد درگذشت محمد ظاهرشاه، پادشاه فقید افغانستان
نتشر شده در:
گوش کنید - ۱۲:۳۷
امروز سه شنبه ۲۳ ژوییۀ ۲۰۲۴ هفدهمین سالگرد درگذشت محمد ظاهرشاه، پادشاه فقید افغانستان، است. به همین مناسبت از چندی پیش در رسانههای افغانستانی در خارج بحثیهایی دربارۀ دورۀ چهل سالۀ پادشاهی او بر افغانستان، چند و چون فرمانروایی آن پادشاه به ویژه دربارۀ دستاوردها و کمبودهای آن دوره درگرفته است. امروز در میان مردم افغانستان به ویژه جوانان آن کشور کم نیستند کسانی که با دریغ و افسوس به دورۀ پادشاهی او بنگرند.
ظاهرشاه از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳ میلادی به مدت ۴۰ سال پادشاهی کرد. در سال ۱۹۷۳ هنگامی که برای درمان به ایتالیا رفته بود با کودتای داوودخان، پسر عمو و نخست وزیر پیشین خود، برافتاد و ناگزیر شد همراه خانوادهاش نزدیک به سه دهه تن به تبعید بدهد. او در سال ۲۰۰۲ میلادی پس از سرنگونی طالبان به افغانستان بازگشت. افغانها به او لقب «پدر ملت» دادند. او در ۲۰۰۷ در افغانستان درگذشت.
ظاهرشاه از تیرۀ بَرَکزای پشتونهای افغانستان بود. به گفتۀ بعضی از مورخان، ارادت او به زبان فارسی سبب شده بود که هم در میان پشتونها و هم در میان فارسی زبانان شخصیتی محبوب باشد. البته بعضی از فارسی زبانان افغانستان او را به فارسی ستیزی متهم میکنند.
بخش مهمی از دورۀ پادشاهی ظاهرشاه در زمان جنگ سرد گذشت. با این حال، او توانست در کشاکشهای دو اردوگاه متخاصم بیطرفی اختیار کند و روابط دوستانه هم با آمریکا و کشورهای غربی و هم با شوروی سوسیالیستی داشته باشد. ظاهرشاه در توسعۀ اقتصادی کشورش از امکانات هر دو اردوگاه سود جست.
مورخان بیطرف بر این عقیدهاند که او در مدرن کردن کشورش از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او نه تنها دست به نوسازی کشور زد، بلکه کوشید فرهنگ مدرنیته را نیز در جامعۀ افغانستان توسعه دهد. چند نمونه از خدمات او به کشورش را مورخان چنین یاد کردهاند: توسعۀ راه سازی، جاده کشی و حفر تونل در سطحی گسترده؛ سدسازیهای عظیم برای ایجاد برق و آبیاری؛ خانه سازی، توسعۀ صنعت سیمان، صنعت بافندگی و دیگر صنایع؛ توسعۀ بیمارستانها و توجه جدی به بهداشت و سلامت مردم؛ ایجاد وزارت پست افغانستان و توسعۀ ارتباط پستی آن کشور با خارج چنان که میان افغانستان و بیشتر شهرهای بزرگ آسیا و اروپا و حتی آمریکا ارتباط پستیِ هوایی برقرار شد. در زمان او بود که چندین فرودگاه در چند شهر مهم افغانستان ساخته شد.
کسی نمیتواند انکار کند که ظاهرشاه به توسعۀ آموزش ابتدایی، متوسطه و حتی عالی با ایجاد مدارس ابتدایی، متوسطه و حتی دانشگاه همت گماشت.
به فرمان او بود که قانون اساسی جدید در افغانستان تنظیم شد و نظام آن کشور به پادشاهی مشروطه تبدیل شد. فراموش نکنیم که در ایران پادشاهان قاجار در برابر مشروطه مقاومت میکردند و قانون اساسی مشروطه نتیجۀ انقلاب مردم بود. ظاهرشاه پس از برقراری پادشاهی مشروطه گذاشت تا احزاب چپ و راست با ایدئولوژیهای خاص خودشان در کشور شکل بگیرند. اما جای دریغ است که بیشتر آن احزاب نخستین کاری که کردند خالی کردن زیر پای نظام پادشاهی بود.
جالب اینکه داوودخان که با کودتا به قدرت رسید نظام تک حزبی در آن کشور برقرار کرد و صلح پایداری را که در زمان ظاهرشاه بر افغانستان حاکم بود از میان برد. پس از سرنگونی ظاهرشاه افغانستان روی آرامش به خود ندید. مخالفان دورۀ پادشاهی ظاهرشاه هرچه بگویند نمیتوانند این حقیقت را انکار کنند که در زمان او فساد و رشوه خواری مهار شده بود. کافی است بدانیم که در زمان او مأموران دولتی در روزهای تعطیل حق استفاده از اتومبیلهای اداری را نداشتند.
حقیقت این است که تعصبات و کشاکشهای قومی نیز در زمان ظاهرشاه بسیار کم بود. ظاهر شاه میخواست مردم کشورش را به ملتی کم و بیش یکپارچه تبدیل کند. درست است که مفهوم مدرن ملت را نمیتوان به سادگی در میان مردمانی جایگیر کرد که در جامعههایی استوار بر دلبستگیها و علایق شدید قومی، قبیلهای و دینی زندگی میکنند. اما باید پذیرفت که ملت مفهومی ذهنی است و حس تعلق به آن از بیرون و معمولاً از راه آموزش و تذکارِ مداوم به ذهن گروههای انسانی راه مییابد و رفته رفته در میان آنان درونی میشود. با این حال، این حس تا زمانی که الزامهای ذهنی و عینیِ آن فراهم نیامده و در میان نسلی از باشندگانِ کشور درونی نشده، نمیتواند به نسلهای بعدی منتقل شود.
دولت- ملتها با غروب دینها و ازهم پاشی «ما» ی دینی ظهور میکنند تا رشتۀ پیوند میان مردمی باشند که از حالتِ توده وار و انبوه آدمیانِ ناشناس درمیآیند و تبدیل به «شخص» میشوند یا، به عبارت بهتر، دارای هویت فردی میشوند. آنان دیگر «رعیت» دولتها به شمار نمیروند بلکه به شهروندانی برخوردار از حقوق شهروندی تبدیل میشوند. آنان دیگر برای تعریف خود نیازی ندارند که عناصر سازندۀ هویتشان را از هویت جمعیِ دینی و قومی بیرون بکشند.
به گفتۀ محیالدین مهدی، برنامۀ یکسان سازی قومی در افغانستان در زمان امانالله خان که از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹ بر افغانستان حکم راند در ابعاد گستردهای به راه افتاد. در زمان او بود که طرح انتقال پشتونها از شرق و جنوب به مناطق شمال و دیگر مناطق غیرپشتون زیر عنوان «پروژۀ ناقلین» آغاز شد و در زمان نادرشاه، محمدگلخان موُمَند، هاشم خان، ظاهرشاه و داوودخان ادامه یافت. به گفتۀ او، این پروژه نه تنها با جا به جایی قومی بلکه با فارسی ستیزی نیز همراه بود. نخستین برنامۀ جدی برای حذف زبان فارسی در زمان نادرشاه و به دست وزیر داخلۀ او، محمدگلخان موُمَند، طرحریزی و عملی شد. با این حال، مورخانی معتقدند که ظاهرشاه این برنامه را مانند پیشینیانش ادامه نداد.
و اما انتقادهایی که بیشتر احزاب به نظام پادشاهی در زمان ظاهرشاه میکردند:
احزاب چپ میگفتند این نظام موروثی است و قدرت در دست یک خانواده است. گویی نظام پادشاهی در دیگر کشورها جز این بود. از نظر آنان، نظام پادشاهی نظامی کهنه و فرسوده است. آن ها بُرد و نتیجۀ سیاستهای اقتصادی، نظامی وسیاسی ظاهرشاه را کافی نمیدانستند
احزاب اسلامی به حضور شورویها و مشاوران آنها در توسعۀ اقتصادی افغانستان معترض بودند. البته باید بپذیریم که حضور آنان در افغانستان زمینه ساز کودتای داوود خان و سپس کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۹۷۸ برضد داوودخان شد. و این یکی از نتایج اسفبار همسایگی با روسیه و سپس شوروی بود. آن احزاب ظاهرشاه را خوشگذران و ناباور به دین اسلام میدانستند. دلیل آن هم این بود که ظاهرشاه پارک و تفرجگاه برای مردم ساخته بود؛ یا زنان را آزاد گذاشته بود که رفته رفته حجاب اسلامی را کنار بگذارند.
باری، آنچه گذشت گوشهای از کارنامۀ پادشاهی چهل سالۀ ظاهرشاه بود. در این باره گفتنیها بسیار است. با سقوط نظام پادشاهی در افغانستان ثبات از آن کشور رخت بربست. شکی نیست که بدتر شدن اوضاع، افزون بر فاکتورهای داخلی، نتیجۀ به هم خوردن توازن قوا در سطح بینالمللی نیز بود. این حقیقت، نقد بیطرفانۀ دورۀ ظاهرشاه را تاحدودی دشوار کرده است. کسانی میگویند شاید اگر اصلاحات ظاهرشاه با خودکامگی همراه نبود، شکلگیری دولت-ملت در آن کشور ممکن میشد و افغانستان به وضع کنونی دچار نمیشد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید