make
ظاهر
انگلیسی
[ویرایش]فعل
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:languages در خط 258: attempt to call method 'fixDiscouragedSequences' (a nil value).
- ساختن. تهیه کردن. درست کردن
- A family of mice had made their nest (تعدادی موش لانه ساخته بودند)
- Make a list of all the things you need (یک لیست از مایحتاج خود تهیه کن)
- Paper is made from wood (کاغذ از چوب ساخته شده)
- a shirt made of silk (یک پیراهن از جنس ابریشم)
- My flute was made in Japan (فلوت من در ژاپن ساخته شده)
- I’m making dinner (دارم شام درست میکنم)
- Mark made a video of his daughter’s wedding (مارک ویدئوی عروسی دخترش را ساخت)
- کردن. انجام دادن. برقرار کردن. مرتکب شدن
- Anyone can make a mistake (هرکسی میتواند مرتکب اشتباه شود)
- I can’t make a decision (نمیتوانم تصمیم بگیرم)
- I need to make a quick phone call (باید یک تماس تلفنی بگیرم)
- He made no attempt to apologize (او اقدام به عذرخواهی نکرد)
- My car’s making that weird noise again (ماشین من همان صدای مشکوک را تولید میکند)
- He refused to make a statement to the press (او هیچ ابراز نظری به مطبوعات نکرد)
- The news made him very happy (اخبار او را خیلی خوشحال کرد)
- پختن. غذا درست کردن
- Who’s going to make the tea (چه کسی چای درست میکند؟)
- I’ll make you some sandwiches (برایتان ساندویچ درست خواهم کرد)
- باعث شدن. منجر شدن به. تبدیل کردن
- It was this movie which made him a star (این فیلمی بود که او را تبدیل به یک ستاره کرد)
- His attitude made him very unpopular with colleagues (رفتارش او را پیش دوستان منفور کرد)
- I like him because he makes me laugh (او را دوست دارم چون باعث خنده من میشود)
- The president has made it clear (رئیس جمهور این مسئله را روشن کرد)
- You made a mess in the kitchen (تو آشپزخانه را به هم ریخته کردی)
- This cold medicine makes me fall asleep (این داروی سرماخوردگی باعث خوابآلودگی من میشود)
- وادار کردن. مجبور کردن
- My parents always make me do my homework before I go out (والدینم همیشه من را مجبور میکنند قبل از بیرون رفتن تکالیفم را انجام دهم)
- I was made to wait four hours (من را مجبور کردند تا چهار ساعت انتظار بکشم)
- Mom made him wear a hat (مادر او را مجبور کرد که کلاه بپوشد)
- You can’t make someone stop smoking (شما نمیتوانید کسی را وادار کنید که سیگار را ترک کند)
- They made me repeat the whole story (آنان مجبورم کردند تمام داستان را تکرار کنم)
- ایجاد کردن
- Make a hole in the paper (یک سوراخ در کاغذ ایجاد کنید)
- The cup has made a mark on the table (فنجان یک لکه روی میز ایجاد کرد)
- The stone made a dent in the roof of the car (آن سنگ یک فرورفتگی روی سقف ماشین بر جای گذاشت)
- to make a noise (سروصدا درست کردن)
- کسب پول و درآمد. سود کردن
- They made a profit of £140 million (آنها 140 میلیون پوند سود بردند)
- His one aim in life was to make money (تنها هدفش از زندگی پول درآوردن بود)
- She hopes to make a living from writing children’s books (او امیدوار است نویسندگی برای کودکان خرج زندگیش را دربیاورد)
- He’s made a fortune selling computers on the Internet (او با فروش کامپیوتر در اینترنت پول زیادی به جیب زد)
- They say he makes seven million dollars a year (میگویند که او سالی هفت میلیون دلار درآمد دارد)
- Do you make good money in that line of work (آیا با آن کارها پول خوبی درمیآوری؟)
- نائل شدن به یک موفقیت. مناسب بودن برای یک کاربرد
- I’m sure you will make a very good teacher (من مطمئنم تو یک معلم خوبی خواهی شد)
- Cooper’s going to make a good doctor one day (کوپر یک روز یک پزشک خوب خواهد شد)
- He was told he had no talent and would never make it as a professional singer (او یک خواننده حرفهای نخواهد شد)
- England look less likely to make it to the finals (تیم انگلستان به فینال راه نخواهد یافت)
- How did anyone so stupid make it to manager (چگونه چنین احمقی به مقام ریاست رسیده؟)
- رسیدن. راه یافتن
- I'm sorry I couldn't make your party last night (ببخشید که دیشب به مهمانی شما نرسیدم)
- He'll never make the team (او هرگز به تیم راه نمییابد)
- The story made the front pages of the national newspapers (این خبر سر از صفحه اول روزنامههای کشور درآورد)
- Bob made the airport in less than forty minutes (باب در عرض کمتر از 40 دقیقه به فرودگاه رسید)
- The climber was the first woman to make the summit (این کوهنورد اولین زنی بود که به قله رسید)