خوان
ظاهر
خوان چند چم(معنی)دارد. یکی سفره دیگری چشمه که خون هم گفته میشود مانند خوانسار و خونسار که هر دو به چم چشمه سار درست است. خوان به چم سفره خوراک و گستردنیه پر از نعمت میباشد. چنانچه سفره آب زیرزمینی هم گفته میشود. وقتی سفره آب زیر زمینی به سطح زمین میاید خوان(چشمه) شکل میگیرد. از دیگر واژگان هم ریشه پیشخوان میباشد که به ورودی آشپزخانه گفته میشود.
فارسی
[ویرایش]گونههای دیگر نوشتاری
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- [خوان]
اسم
[ویرایش]خوان
- مرحلهها، مراحل
- سفره، سفره غذا.
- طبق بزرگ چوبین.
- ریشه خواندن.
- خار و خلاشه.
- گیاه خودرو، علف هرزه.
صفت فاعلی
[ویرایش]- در ترکیب به معنی «خواننده» آید: آخان، تعزیهخوان، روضهخوان و مانند آن.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین