0% found this document useful (0 votes)
280 views51 pages

Persian Grammer

A short but insightful guide of Persian grammer

Uploaded by

Klaus Baudelaire
Copyright
© © All Rights Reserved
We take content rights seriously. If you suspect this is your content, claim it here.
Available Formats
Download as PDF, TXT or read online on Scribd
0% found this document useful (0 votes)
280 views51 pages

Persian Grammer

A short but insightful guide of Persian grammer

Uploaded by

Klaus Baudelaire
Copyright
© © All Rights Reserved
We take content rights seriously. If you suspect this is your content, claim it here.
Available Formats
Download as PDF, TXT or read online on Scribd
You are on page 1/ 51

‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫دستور زبان فارسی معیار‬

‫تهیه و تنظیم‬

‫مرضیه گودرزی‬

‫تابستان ‪97‬‬

‫‪1‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫حکیم سخن در زبان آفرین‬ ‫به نام خــــداوند جان آفرین‬

‫واحد های زبانی‪:‬‬


‫واحدهای زبانی یا به عبارتی اجزای تشکیل دهنده ی زبان به ترتیب از کوچک به بزرگ عبارتند از‪:‬‬

‫واج ‪ ،‬تکواژ ‪ ،‬واژه ‪ ،‬گروه ‪ ،‬جمله ‪ ،‬جمله ی مستقل‬

‫جمله ی مستقل‪:‬‬
‫جمله ی مستقل بزرگترین واحد زبانی است که از واحدهای کوچکتری تشکیل شده و خود جزئی از یک واحد‬
‫بزرگ تر نیست و معنا و مفهوم کاملی را به ما منتقل می کند‪.‬جمله های مستقل به دو گروه تقسیم می شوند‪:‬‬

‫‪-1‬جمله های مستقل ساده‪:‬جمله ی کاملی است که با یک فعل معنای آن تمام می شود و ما منتظر شنیدن‬
‫ادامه ی آن نیستیم‪.‬‬

‫پدرم از دیدن نمراتم بسیار خوشحال شد‪ .‬کاش زودتر آمده بودم‪.‬‬ ‫مانند‪:‬امروز هوا خوب است‪.‬‬

‫‪-2‬جمله های مستقل مرکب‪:‬جمله ی کاملی است که با بیش از یک فعل ‪ ،‬معنای آن کامل می شود ‪.‬‬

‫مانند‪ :‬اگر درسم را خوب بخوانم ‪ ،‬موفق می شوم‪.‬‬

‫با همین گوش ها آن شب شنیدم که پدر به مادر می گفت‪":‬او را این قدر لوس نکن‪".‬‬

‫پس جمله ی مستقلِ یک فعلی را "ساده" و جمله ی مستقلِ چند فعلی را "مرکب" می گوییم‪.‬‬

‫ساختار جمله های مستقل مرکب‪:‬‬


‫در جمله های مستقل مرکب‪ ،‬جمله ای که پیام اصلی را بر عهده دارد ‪،‬جمله ی "هسته " یا " پایه" نامیده می‬
‫شود و جمله یا جمله های دیگر‪ ،‬جمله ی "وابسته" یا "پیرو" نامیده می شوند‪.‬‬

‫در جمله های مستقل مرکب‪ ،‬حروف ربطی ‪ ،‬جمله های هسته و وابسته را به هم مرتبط می سازند ؛ این حروف‬
‫ربط ‪،‬حروف ربط وابسته ساز نام دارند‪:‬‬

‫نمونه ای از حروف ربط وابسته ساز‪ :‬که – تا – چون – اگر – وقتی که – گر – گرچه ‪ -‬زیرا که و ‪........‬‬

‫‪2‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫می روم که‬ ‫اگر خوب تالش کنم‪ ،‬در آزمون المپیاد موفق می شوم‪.‬‬ ‫مثال‪ :‬تا تو را دیدم ‪ ،‬خوشحال شدم‪.‬‬
‫درس بخوانم‪.‬‬

‫نکته‪ -1‬در جمله های مستقل مرکب‪ ،‬با استفاده از حروف ربط وابسته ساز‪ ،‬می توان جمله ی هسته و وابسته را‬
‫تشخیص داد؛ به عبارت دیگر حروف ربط وابسته ساز بر سر جمله ی وابسته قرار می گیرند(یعنی جمله ای که‬
‫بعد از حروف ربط می آید ‪ ،‬جمله ی وابسته نام دارد‪.‬‬

‫تا ( حرف ربط) تو را دیدم (جمله ی وابسته) خوشحال شدم ‪(.‬جمله ی هسته)‬

‫اگر (حرف ربط) خوب تالش کنم (جمله ی وابسته) در آزمون المپیاد موفق می شوم ‪(.‬جمله ی هسته)‬

‫می روم (جمله ی هسته) که (حرف ربط) درس بخوانم ‪(.‬جمله ی وابسته)‬

‫نکته‪-2‬حروف ربط وابسته ساز گاهی می توانند از جمله حذف شوند اما باز ما می توانیم آن ها را تشخیص دهیم‬
‫؛ مانند‪:‬‬

‫مادرم می گوید‪" :‬درس بخوان‪ ← ".‬مادرم می گوید (که) درس بخوان‬

‫نکته ‪-3‬برخی از حروف ربط وابسته ساز می توانند به همراه جمله ی وابسته شان جا به جا شوند؛مانند‪:‬‬

‫اگر تالش کنم موفق می شوم‪ ← .‬موفق می شوم اگر تالش کنم‬

‫نکته‪-4‬به طور کلی حروف ربط به دو دسته تقسیم می شوند‪:‬‬

‫الف)حروف ربط وابسته ساز ‪ :‬که در باال توضیح داده شد‪.‬‬

‫ب)حروف ربط هم پایه ساز‪ :‬این حروف ‪ ،‬جمله مرکب نمی سازند زیرا فقط میان دو یا چند جمله قرار می گیرند‬
‫و آن ها را به هم ربط می دهند ولی میان آن ها وابستگی ایجاد نمی کنند ؛ این حروف عبارتند از ‪:‬‬

‫و – یا – اما – ولی‬

‫معلم آمد اما شاگردان را ندید (دو جمله ی مستقل ساده داریم ‪ :‬معلم آمد – شاگردان را ندید )‬

‫دوستم را دیدم و به او سالم کردم (دو جمله ی مستقل ساده داریم ‪ :‬دوستم را دیدم – به او سالم کردم )‬

‫نکته‪-5‬باید دقت کنیم که بعضی مواقع حروف "تا" و "چون" و "و "ممکن است حروف اضافه باشند نه ربط ؛‬
‫مانند‪:‬‬

‫او چون مادرش غذا می پزد‪( .‬مانند)‬ ‫از ساعت دو تا پنج درس خواندم‪( .‬فاصله ی زمان)‬

‫‪3‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫اندکی ماند و خواجه غره هنوز (در برابر )‬ ‫عمر برف است و آفتاب تموز‬

‫نکته ی‪" -6‬و" در زبان فاسی همیشه حرف ربط نیست بلکه کاربردهای زیر را دارد‪:‬‬

‫‪"-1‬واو"حرف ربط ‪ :‬که دو جمله را به هم ربط می دهد و میان دو جمله هم پایگی ایجاد می کند‪.‬‬

‫که در طریقت ما کافری است رنجیدن‬ ‫مثال‪:‬وفا کنیم و مالمت کشیم و خوش باشیم‬

‫‪"-2‬واو" حرف عطف‪ :‬میان دو اسم یا دو صفت یا دو قید و ‪ .......‬قرار می گیرد‪ .‬در چنین مواردی‪ ،‬کلمه ی بعد از‬
‫"و" ‪ ،‬معطوف نامیده می شود و نقش معطوف به تبعیت از نقش کلمه ای است که پیش از معطوف آمده است‪.‬‬

‫مثال‪:‬من و دو ستانم به تفریح رفتیم‪(.‬دوستان معطوف به نهاد)‬

‫‪"-3‬واو" معیت ‪ :‬که معنای "با" می دهد‪:‬‬

‫گفتم من و طالع نگونسارم‬ ‫مثال‪:‬ترسیدم و پشت بر وطن کردم‬

‫‪"-4‬واو" اشتقاقی که "وند" است و کلمات وندی مرکب می سازد‪.‬‬

‫مثال‪ :‬گفت و گو – رفت و آمد – جست و جو‬

‫‪" -5‬واو"مباینت یا استبعاد که میان دو واژه می آید و معنای جدایی و دوری میان آن ها ایجاد می کند‪:‬‬

‫فصل امتحانات و مسافرت؟!‬ ‫پدر و بدقولی؟!‬

‫‪" -6‬واو" حرف اضافه‪( :‬معنی در برابر ِ می دهد)‬

‫اندکی ماند و خواجه غره هنوز‬ ‫عمر برف است و آفتاب تموز‬

‫نکته ‪ -7‬حرف ربط"گر" در متون قدیم گاهی معنای "یا" می دهد‪:‬‬

‫و گر جنگ ایران و کابلستان‬ ‫چه باید مرا جنگ زابلسـتان‬

‫ببـــاید بدین داستان داوری‬ ‫تو شاهی و گر اژدها پیکری‬

‫نکته ‪-8‬در جمله های مستقل مرکب‪ ،‬هیچ کدام از جمله های هسته و وابسته‪،‬به تنهایی مستقل نیستند‪.‬‬

‫مانند‪ :‬آمدم که این فیلم را ببینم( دو جمله ی غیر مستقل ساده داریم و یک جمله ی مستقل مرکب)‬

‫نکته ‪-9‬در متوهقدیمی گاهی "تا" معنای "زنهار – آگاه باش" می دهد و یک شبه جمله به حساب می آید ؛‬
‫مانند‪:‬‬

‫‪4‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫کان سبزه ز خاک الله رویی رسته است‬ ‫پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی‬

‫نکته ‪-10‬منادا و اصوات شبه جمله به حساب می آیند؛ مانند‪:‬‬

‫دست های تو شط خورشید است‬ ‫مادر ای کهکشان آینه ها‬

‫(در بیت باال دو شبه جمله داریم و یک جمله ی مستقل ساده)‬

‫تمرین‪:‬در نمونه های زیر مشخص کنید حروف "تا" و "چون" ‪،‬حرف ربط هستند یا اضافه؟‬

‫شد توده درآن باغ سحر هیمه ی بســیار‬ ‫تا شام نیفــتاد صـدای تبـــــر از گـوش‬

‫زان سفر دراز خود عـزم وطن نــمی کند‬ ‫تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او‬

‫چو کشتی بــادپــا در رود افـــــــکند‬ ‫چو لشکر گرد بر گــــــــردش گـرفتند‬

‫بگفت آری چــو خــواب آید کجا خواب‬ ‫بگفـــتا هر شــبش بینی چـــو مهتاب‬

‫آن دم که نــــــــبود آدم آن دم بودیم‬ ‫تـا ظـــن نـــــبری که ما ز آدم بودیم‬

‫تمرین‪:‬در نمونه های زیر جمله های مستقل ساده و مرکب را مشخص کنید و در جمله های مستقل مرکب‪،‬‬
‫جمله های هسته و وابسته را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم ‪ ،‬حرفی از جنس زمان نشنیدم‪.‬‬

‫‪-2‬کتابی که از نمایشگاه خریده بودم ‪ ،‬بسیار جالب بود‪.‬‬

‫‪-3‬بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ‪ /‬همه تن چشم شدم ‪،‬خیره به دنبال تو گشتم‬

‫‪-4‬گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی‬

‫‪-5‬برای آنان که به روزمرگی خویش عادت کرده اند ‪ ،‬مرگ حادثه ی هولناک و شوم زوال نیست‪.‬‬

‫‪-6‬بیا تا جهان را به بد نسپریم‬

‫‪5‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫جمله ی ساده و اجزای آن‪:‬‬


‫جمله ی ساده از دو بخش نهاد و گزاره تشکیل می شود‪.‬‬

‫نهاد گروه اسمی است که معموال در ابتدای جمله می آید‪.‬چنان چه نهاد‪ ،‬به شکل ضمیر اول شخص و دوم‬
‫شخص باشد‪،‬معموال می توانیم آن را حذف کنیم‪.‬برای شناخت نهاد ‪،‬می توانیم جمله را با(چه کسی یا چه‬
‫چیزی) سؤالی کنیم‪.‬مانند‪:‬‬

‫سؤال‪:‬چه کسانی در مباحث علمی شرکت کردند؟دانش‬ ‫دانش آموزان در مباحث علمی شرکت کردند‪.‬‬
‫آموزان(نهاد)‬

‫نکته‪:1‬در هر جمله دو نهاد داریم‪:‬نهادی که اصوال در ابتدای جمله می آید و می تواند به قرینه ای حذف شود‬
‫(مانند دانش آموزان در مثال باال) و نهادی که به عنوان شناسه در کنار فعل ظاهر می شود (مانند ‪َ-‬ند) در مثال‬
‫باال و به هیچ عنوان در دستور امروز قابل حذف نیست‪ .‬معموال نهاد جدا و نهاد پیوسته در شخص و شمار با هم‬
‫مطابقت دارند‪.‬‬

‫نکته ‪ :2‬در متون قدیمی گاهی شناسه (نهاد پیوسته) حذف می شده است؛ مانند‬

‫کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سر خویش گرفت (گرفتند)‬

‫نکته‪: 3‬در مواردی مثال برای احترام گذاشتن و یا برای نهادهای غیر جاندار و یا اسم های مبهم ‪،‬ممکن است نهاد‬
‫جدا و شناسه با هم مطابقت نداشته باشند؛ مانند‪:‬‬

‫هیچ کدام از بچه ها به مدرسه نیامده بود‪.‬‬ ‫ظرف ها شکست‪.‬‬ ‫پدرم آمدند‪.‬‬

‫گزاره خبری است که درباره ی نهاد داده می شود‪.‬در جمله ی باال (در مباحث علمی شرکت کردند) گزاره است‪.‬‬

‫نکته‪:‬گاهی گزاره فقط از یک فعل تشکیل می شود ؛مانند‪ :‬جمله ی "علی دوید" و گاهی به جز فعل ‪ ،‬مفعول یا‬
‫متمم یا مسند ‪ ،‬نیز دارد‪.‬مانند‪:‬‬

‫مردم به‬ ‫او کتاب را به خواهرش داد‪.‬‬ ‫هوا سرد است‪.‬‬ ‫او به پدرش می نازد‪.‬‬ ‫او کتاب را خرید‪.‬‬
‫مادر کودک را غذا داد‪.‬‬ ‫مردم ‪،‬حافظ را لسان الغیب می نامند‪.‬‬ ‫او حسن می گویند‪.‬‬

‫نکته‪ :4‬جای قیدها در قسمت گزاره یِ جمله است وقیدها از جمله قابل حذف هستند و در نتیجه جزء اصلی‬
‫برای جمله ‪ ،‬محسوب نمی شوند (قیدها توضیحات اضافی هستند که درباره ی جمله داده می شوند؛مثال زمان یا‬
‫مکان یا حالت فعلِ جمله را توضیح می دهند و بنابر این می توانند به راحتی از جمله حذف شوند‪).‬‬

‫‪6‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫تمرین‪ :‬در جمله های زیر نهاد و گزاره را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬مردمی که به خانه های تاریک و بی دریچه عادت کرده اند از پنجره های باز و نورگیر گریزان هستند‪.‬‬

‫‪-2‬سال های دفاع و پایان تلخش ‪،‬حقیقتی را به ما نشان داد که جنگ روس با ما جنگ میان ارتش دو کشور‬
‫نبود‪.‬‬

‫بر آن کار گشتند هم داستان‬ ‫‪-3‬ز بیم سپهبد همه راستان‬

‫‪-4‬در محیطی که پادشاه بیدادپیشه ی مار دوش به وجود آورده بود‪ ،‬تاریکی و ظلم بر همه جا چیرگی داشت‪.‬‬

‫‪-5‬کالمی که از زیبایی و آراستگی لفظی عاری باشد‪ ،‬اصال شعر نیست‪.‬‬

‫‪-6‬فاصله ی میان ابراهیم آباد و سگزآباد چهار پنج کیلومتر بیشتر نیست‪.‬‬

‫ساختمان جمله های ساده‪:‬‬


‫‪-1‬جمله های ساده می توانند فقط نهاد و فعل داشته باشند؛(به این جمله ها ‪ ،‬جمله های دو جزئی و به فعل آن‬
‫ها ‪ ،‬فعل ناگذر گفته می شود ) مانند‪:‬‬

‫شیر غّرید‪.‬‬ ‫آب جوشید‪.‬‬ ‫زمین لرزید‪.‬‬ ‫خورشید درخشید‪.‬‬

‫من آمدم‪.‬‬ ‫او نشست‪.‬‬ ‫کودک خندید‪.‬‬

‫نکته‪:1‬از روی فعلِ هر جمله می توان به تعداد اجزای اصلی جمله پی برد‪.‬‬

‫برای مثال مصدرهای زیر فقط به نهاد نیاز دارند‪:‬‬

‫جوشیدن – ترکیدن – خوابیدن – آمدن – ایستادن – پریدن –چکیدن – خروشیدن – مردن – وزیدن –‬
‫باریدن – بالیدن(در معنای رشد کردن) – خزیدن – دویدن – تابیدن و ‪........‬‬

‫نکته‪:2‬بعضی مصدر ها مانند (ریختن – شکستن – پختن – گداختن – گسستن – بریدن) می توانند با معنای‬
‫ثابت‪ ،‬هم با نهاد بیایند و هم با نهاد و مفعول ‪ .‬به این نوع مصدر ها ‪ ،‬مصدر دو وجهی می گویند؛ مانند‪:‬‬

‫کودک آب را ریــخت‪.‬‬ ‫آب ریـــخت‪.‬‬

‫آهنگر آهن را گداخت‪.‬‬ ‫آهن گداخت‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫مادر غــذا را پــخت‪.‬‬ ‫غذا پـــخت‪.‬‬

‫چاقو دستم را برید ‪.‬‬ ‫دستم برید ‪.‬‬

‫‪-2‬جمله های ساده می توانند عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬یک جزء دیگر نیز داشته باشند به همین دلیل به آنها جمله‬
‫های سه جزئی گفته می شود و به سه دسته تقسیم می شوند‪:‬‬

‫‪-2‬الف)جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬مفعول دارند که به آن ها جمله های سه جزئی مفعولی گفته می‬
‫شود‪.‬فعل این جمله ها غالبا با (چه چیزی را –چه کسی را )سؤالی می شوند و فعل گذرا به مفعول نام دارند‬
‫؛مانند‪:‬‬

‫پدرش را دیدند‪.‬‬ ‫من مداد دارم‪.‬‬ ‫او خانه ی زیبایی می سازد‪.‬‬

‫‪-2‬ب)جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬مسند دارندو سه جزئی اسنادی نامیده می شوند‪ .‬فعل این گونه‬
‫جمله ها (ربطی یا اسنادی )نام دارد ‪.‬فعل این گونه جمله ها عمل خاصی را انجام نمی دهد و فقط مسند را به‬
‫نهاد ربط می دهد؛ مثال در جمله ی "هوا روشن است" ‪ ،‬فعل "است" عمل خاصی را انجام نداده است؛ بلکه‬
‫فقط روشنی را به هوا نسبت داده است‪.‬برای همین ‪ ،‬این گونه فعل ها‪ ،‬ربطی یا اسنادی نام دارند‪.‬‬

‫فعل های اسنادی عبارتند از ‪ :‬است – بود – باشد – شد –گشت –گردید و مشتقات این فعل ها‬

‫نکته‪ :1‬این فعل ها تا زمانی اسنادی هستند که کار خاصی را انجام ندهند؛ در صورتی که این فعل ها معنای‬
‫خاصی بیابند از حالت اسنادی خارج می شوند؛ مثال در جمله های زیر ‪ ،‬فعل های مشخص شده ‪ ،‬اسنادی‬
‫نیستند‪:‬‬

‫علی در باغ گشت‪( .‬گشت = گردش کرد)‬

‫شکی نیست که موفقیت در گرو تالش است‪( .‬نیست = وجود ندارد)‬

‫او کیفش را گشت تا خودکارش را پیدا کند ‪(.‬گشت = جست جو کرد)‬

‫زمین به دور خورشید می گردد‪( .‬می گردد = می چرخد)‬

‫علی در خانه است‪( .‬است = حضور دارد)‬

‫‪8‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫نکته‪ :2‬دقت کنیم که فعل های (است – بود – باشد – شد) ممکن است فعل ربطی نباشد و گاهی به عنوان فعل‬
‫کمکی به همراه (ماضی نقلی – ماضی بعید – ماضی التزامی – فعل های مجهول )بیایند؛ در این صورت اصوال‬
‫این فعل ها به همراه صفت مفعولی مورد استفاده قرار می گیرند؛ برای مثال‪:‬‬

‫مینا به خانه رفته است‪( .‬فعل اصلی ‪:‬رفتن)‬

‫دانش آموز در کالس نشسته بود‪( .‬فعل اصلی‪ :‬نشستن)‬

‫شاید مادرم به خیابان رفته باشد‪( .‬فعل اصلی‪ :‬رفتن)‬

‫لباس ها دوخته شد ‪(.‬فعل اصلی ‪ :‬دوختن)‬

‫ماه در آسمان دیده شده است‪( .‬فعل اصلی‪:‬دیدن)‬

‫تمرین ‪:‬درمثال های زیر مشخص کنید فعل های تعیین شده ‪ ،‬کمکی هستند یا ربطی یا خاص‬

‫‪-1‬در مدرسه بسته است‪........................................................ .‬‬

‫‪-2‬اینک آن پرنده مرده است‪.......................................................................... .‬‬

‫‪-3‬نی نامه به هیجده بیت اول کتاب مثنوی گفته می شود که روح نیایش در آن نهفته است‪.‬‬
‫‪....................................................‬‬

‫‪................................................‬‬ ‫‪-4‬قیمت اجناس گران شده است‪.‬‬

‫نکته‪ :3‬گاهی اوقات در جایگاه مسند ‪ ،‬حرف اضافه و متممی می نشیند در این صورت باز هم حرف اضافه به‬
‫همراه متمم ‪ ،‬مسند نام دارد؛ مثال‪:‬‬

‫جنس این پارچه از ابریشم است (ابریشم ‪ :‬متمم ‪ -‬از ابریشم‪ :‬مسند )‬

‫فالنی از ساکنان این محله است‪( .‬از ساکنان این محله‪:‬مسند )‬

‫‪ -2‬ج)جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬متمم دارندو جمله های سه جزئی متممی نامیده می شوند‪ .‬در واقع‬
‫فعل این گونه جمله ها حرف اضافه ی مخصوص به خود دارند که برای اتمام حرف اضافه باید متممی در درون‬
‫خود داشته باشند؛ مانند‪:‬‬

‫‪9‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫او همواره به مطالعه می پردازد‪.‬‬ ‫به تو می اندیشم‪ .‬از او رنجیدم‪ .‬این کودک از تاریکی می ترسد‪.‬‬

‫برخی از فعل هایی که نیاز به متمم دارند عبارتند از ‪:‬‬

‫بالیدن به (افتخار کردن) – پیوستن به – چسبیدن به – شوریدن بر – گنجیدن در – گریختن از – ساختن به‬
‫(سازش کردن) –پرداختن به (مشغول شدن) – گذشتن از – برخوردن به – برازیدن به – پرهیزیدن از و ‪.......‬‬

‫نکته‪ :‬در بسیاری از موارد متمم ها ‪ ،‬قید به حساب می آیند و از جمله قابل حذف هستند زیرا حرف اضافه ای که‬
‫همراه فعل ذکر شده است‪ ،‬اختصاص به فعل ندارد؛ مانند‪:‬‬

‫علی به مدرسه رفت (رفت حرف اضافه ی اختصاصی ندارد و می تواند با حروف اضافه ی " از‪ -‬به – تا – برای –‬
‫با" بیاید لذا "به مدرسه" متمم و قید است که اصطالحا به آن متمم قیدی می گوییم‪.‬‬

‫‪-3‬جمله هایی که گزاره ی آن ها به جز فعل ‪ ،‬به دو جزء دیگر نیز نیاز داردو جمله های چهار جزئی نامیده می‬
‫شوند که عبارتند از ‪:‬‬

‫‪-3‬الف) جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬به مفعول و متمم نیاز دارند‪ .‬در واقع فعل این جمله ها هم حرف‬
‫اضافه ی اختصاصی دارد و هم با (چه چیزی را و چه کسی را ) سؤالی می شودو جمله ی چهار جزئی مفعولی‬
‫متممی نامیده می شود؛ مانند‬

‫علی کتاب را از کتابفروشی خرید‪.‬‬

‫مادر به کودک لباس پوشانید‪.‬‬

‫گل های زیبا به شهر جلوه ی خاصی بخشیده اند‪.‬‬

‫برخی از فعل های این گروه عبارتند از‪:‬‬

‫آمیختن (را – با )‬ ‫گفتن ( را – به )‬ ‫ترساندن (را – از )‬ ‫آموختن (را – به )‬

‫دزدیدن ( را – از )‬ ‫دادن ( را – به )‬ ‫پرداختن ( را ‪ -‬به )‬ ‫فروختن ( را – به )‬


‫پرسیدن ( را – از )‬ ‫سپردن ( را – به )‬ ‫گنجاندن ( را – در‬ ‫چسباندن ( را – به )‬
‫گرفتن ( را – از )‬ ‫اندودن ( را ‪ -‬به )‬ ‫آموختن ( را – از )‬

‫‪10‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-3‬ب)جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬به مفعول و مسند نیاز دارند‪ .‬در واقع ‪ ،‬فعل این جمله ها ‪ ،‬هم‬
‫اسنادی است و هم با (چه چیزی را و چه کسی را)سوالی می شوند و جمله های چهارجزئی مفعولی مسندی نام‬
‫دارند ؛ مانند‪:‬‬

‫خورشید هوا را روشن کرد ‪.‬‬

‫باران هوا را سرد ساخت‪.‬‬

‫مردم حافظ را لسان الغیب می نامند‪.‬‬

‫او مرا فردی امانت دار می پندارد‪.‬‬

‫نادان هیچ کس را هم طراز خویش نمی بیند‪.‬‬

‫من او را عاقل می شمرم‪.‬‬

‫عمده ی فعل های این گروه عبارتند از ‪:‬‬

‫"گردانیدن" و فعل های هم معنی آن مثل ‪ :‬نمودن ‪ -‬کردن – ساختن‬

‫و فعل های هم معنی آن مثل‪ :‬گفتن – خواندن – صدا زدن – صدا کردن‬ ‫"نامیدن"‬

‫"شمردن" و فعل های هم معنی آن مثل‪ :‬به شمار آوردن – به حساب آوردن‬

‫"پنداشتن" و فعل های هم معنی آن مثل‪ :‬دیدن – دانستن – یافتن‬

‫‪-3‬ج) جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬به متمم و مسند نیاز دارند ؛ در واقع فعل این جمله ها هم‬
‫اسنادی(ربطی) است و هم حرف اضافه ی اختصاصی داردو جمله ی چهار جزئی متممی مسندی می سازد؛‬
‫مانند‪:‬‬

‫ایرانیان به کتاب بوستانِ سعدی ‪ ،‬سعدی نامه می گویند‪.‬‬

‫تنها فعلی که می تواند جمله ی چهارجزیی با متمم و مسند بسازد‪ ،‬از مصدر "گفتن" است‪.‬‬

‫‪-4‬د) جمله هایی که عالوه بر نهاد و فعل ‪ ،‬دو مفعول دارند که یکی از این دو مفعول با نشانه ی مفعول (را) می‬
‫آید و دیگری بدون نشانه ی مفعول می آید و جمله ی چهار جزئی دو مفعولی نام دارند‪ .‬مانند‪:‬‬

‫کودک را لباس پوشاندیم‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫فردوسی زبان فارسی را عظمت بخشید‪.‬‬

‫در واقع این گونه جمله ها که ساختاری با دو مفعول دارند ‪ ،‬غالبا گفتاری هستند و اصوال در نوشتار یکی از‬
‫مفعول ها به شکل متمم ظاهر می شود مانند‪:‬‬

‫مادر به کودک لباس پوشانید‪.‬‬ ‫←‬ ‫مادر کودک را لباس پوشانید ‪.‬‬

‫فردوسی به زبان فارسی عظمت بخشید‪.‬‬ ‫فردوسی ‪ ،‬زبان فارسی را عظمت بخشید‪← .‬‬

‫نکته‪ :‬به مفعول دوم ‪ ،‬مفعول مجرد (بدون را ) گفته می شود‪.‬‬

‫جمله های استثنایی ‪:‬‬


‫همه ی جمله های عادی زبان‪ ،‬نهاد و فعل دارند ‪ .‬جمله های استثنایی ‪ ،‬جمله هایی هستند که یا نهاد ندارند یا‬
‫فعل ؛ مانند‪:‬‬

‫زندگی یعنی تالش‬ ‫توقف ممنوع‬ ‫صبح به خیر‬ ‫سالم‬

‫باید رفت و ‪..............‬‬ ‫سردم می شود‬

‫جمله های استثنایی بدون فعل ‪ ،‬به سه دسته تقسیم می شوند‪:‬‬

‫به سالمت‬ ‫به امید دیدار‬ ‫‪-1‬جمله های استثنایی یک جزئی ‪ :‬مانند‪ :‬سالم‬

‫شب خوش‬ ‫زیارت قبول‬ ‫‪-2‬جمله های استثنایی دو جزئی ‪ :‬مانند عید مبارک‬

‫‪ -3‬جمله های سه جزئی استثنایی‪ :‬مانند تالش یعنی موفقیت‬

‫تمرین‪ :‬اجزای اصلی جمله های زیر را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬حدودا در هر ساعت پنج کشتی ‪،‬از تنگه ی هرمز برای انتقال نفت می گذرد‪.‬‬

‫‪-2‬نویسنده در کتاب"خودمداری ایرانیان" به بررسی ریشه های قانون گریزی و خودمداری در ایران ‪ ،‬پرداخته‬
‫است‪.‬‬

‫‪-3‬او در زمان مقرر ‪ ،‬تمام وام های خود را به بانک هاپرداخته است‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-4‬میزان رضایتمندی مردم با وضعیت آن ها رابطه ی مستقیم دارد‪.‬‬

‫‪-5‬وقتی چشمت را می بندی ‪ ،‬نگاهم بی آشیانه می ماند‪.‬‬

‫‪-6‬سکوتت لبریز از گام های برنداشته است‪.‬‬

‫‪-7‬هنوز جنگل برای رسیدن به تک درختِ انتهای بیشه ‪ ،‬گام برنداشته است‪.‬‬

‫‪-8‬در آستانه ی درِ خروجی زندگی ‪ ،‬سراب ‪ ،‬انتظار ماهی را می کشد‪.‬‬

‫‪-9‬بر ساحل دریا‪ ،‬قطره های باران از هم سفر شدن با رودخانه محروم است‪.‬‬

‫‪-10‬عروض و اوزان شعریِ عربی با تأثیر در شعر فارسی ‪ ،‬اوزان تازه ای به وزن شعرهای ما افزوده است‪.‬‬

‫‪-11‬شیخ نیشابور ‪،‬در میان همه ی عارفان سرشناس ‪،‬تنها آن کودک نورسیده را دید‪.‬‬

‫‪-12‬شهریار ‪ ،‬با بهره گیری از زبان صمیمی و عاطفی ‪،‬ایمان عمیق و ارادت خود را ‪ ،‬نسبت به اهل بیت آشکار‬
‫می سازد‪.‬‬

‫تغییر معنا در فعل ها‪:‬‬


‫همان گونه که گفتیم‪ ،‬بر اساس معنای فعل ها ‪ ،‬ساختمان جمله را تعیین می کنیم اما گاهی یک فعل‪ ،‬معانی‬
‫متعددی دارد و لذا متناسب با معانی فعل ‪ ،‬ممکن است تعداد اجزای جمله تغییر کند‪ .‬مثال فعلِ "گرفت" معانی‬
‫مختلفی دارد‪:‬‬

‫مثال‪ :‬دلم گرفت (نهاد ‪ +‬فعل)‬

‫خورشید گرفت(نهاد ‪ +‬فعل)‬

‫مادر دستم را گرفت (نهاد ‪ +‬مفعول ‪ +‬فعل)‬

‫او کتاب را از من گرفت (نهاد‪ +‬مفعول ‪ +‬متمم ‪ +‬فعل)‬

‫و جمله هایی از این قبیل‪ :‬باران گرفت – خانه آتش گرفت – او از دشمنان انتقام سختی گرفت – عضله ی پایم‬
‫گرفت و ‪......‬‬

‫‪13‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫تمرین‪:‬‬

‫برای فعل "رسید" و "زد" و "برد" با تغییر معنا ‪ ،‬جمله های متفاوتی بنویسید‪.‬‬

‫گروه‪:‬‬
‫پس از جمله‪ ،‬بزرگترین واحد زبانی ‪ ،‬گروه است ‪.‬گروه ها به سه دسته تقسیم می شوند که به طور مجزا هر کدام‬
‫مورد بررسی قرار می گیرند‪ :‬گروه های اسمی – گروه های فعلی – گروه های قیدی‬

‫گروه های اسمی‪:‬‬


‫در یک جمله ‪،‬هر عنصر زبانی که در جایگاه های نهاد‪،‬مفعول‪،‬مسند‪،‬متمم و منادا بنشیند‪،‬گروه اسمی به شمار‬
‫می آید؛مثال در جملة "ما در این نخستین لحظاتِ آغاز آفرینش‪ ،‬آتش اهورایی نوروز را می افروزیم‪ ".‬سه‬
‫گروه(ما‪-‬در این نخستین لحظات آغاز آفرینش‪-‬آتش اهورایی نوروز)که به ترتیب در جایگاه های(نهاد‪-‬متمم‪-‬‬
‫مفعول)نشسته است‪،‬گروه اسمی به شمار می آید‪.‬‬

‫تمرین‪ :‬در نمونه های زیر گروه های اسمی را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬نهر فرات در دل سیاهی از میان نخلستان های انبوه می گذشت‪.‬‬

‫‪-2‬رستم ‪ ،‬تواناترین و نامورترین فرد دنیای شاهنامه است‪.‬‬

‫‪-3‬سکوتی رعب آور همه جا را فراگرفته بود‪ .‬هوا همچون نگاه وحشتناک غارها حرکتی نداشت‪.‬‬

‫نکته‪ :1‬هر گروه می تواند تنها از یک هسته درست شده باشد و یا از یک هسته و تعدادی وابسته‪ .‬بنابراین ما هم‬
‫گروه هایِ تک عضوی داریم و هم گروه هایِ چند عضوی‪.‬‬

‫نکته‪ :2‬بسیاری از گروه ها که در جمله ای در جایگاه مخصوص گروه های اسمی نشسته اند‪،‬می توانند در جمله‬
‫های دیگری در جایگاه گروه های قید و یا صفت قرار بگیرند ؛مثال واژه ی "خوب"در جمله های زیر به صورتی‬
‫متفاوت به کار رفته است‪:‬‬

‫الف)بارش ساالنه ی در کشور ما امسال خوب نبود‪(.‬مسند در جایگاه گروه اسمی)‬

‫‪14‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫ب)این کودک خوب غذا نمی خورد‪(.‬در جایگاه گروه قیدی)‬

‫پ)هوایِ خوبِ اردیبهشت ماهِ شیراز ‪،‬گردشگران را به سوی خود جذب می کند‪(.‬در نقش صفت)‬

‫پس در مورد نوع یک گروه اسمی ‪،‬تنها درون جمله می توان اظهار نظر کرد‪.‬‬

‫الگو(ساختار گروه های اسمی)‬


‫گروه اسمی از یک اسم یا یک ضمیر و یا یک صفت جانشین اسم ‪ ،‬به عنوان هسته ساخته می شود‪،‬هم چنین در‬
‫بیشتر مواقع برای توضیح و یا تحدید هسته ‪،‬وابسته های پیشین و یا پسین در گروه اسمی مورد استفاده قرار‬
‫می گیرند ‪.‬پس وجود هسته در گروه اسمی الزامی و وجود وابسته ‪ ،‬اختیاری است‪.‬‬

‫در هر گروه اسمی در جایگاه هسته ‪ ،‬یک اسم(مریم آمد) یا یک ضمیر(او آمد) و یا یک صفت جانشین‬
‫اسم(زرنگ کالس آمد) قرار می گیرد‪.‬‬

‫هر واژه ای که وابسته های پیشین و یا وابسته های پسین را بپذیرد ‪ ،‬اسم است ؛ مثال در عبارت(آن را خریدم)‬
‫آن ‪ ،‬اسم به حساب می آید زیرا می توانیم بگوییم (آن ها را خریدم) و یا در مصراع(خوبان پارسی گو بخشندگان‬
‫عمرند) واژه ی (خوب) اسم به حساب می آید زیرا جمع بسته شده است(در این صورت صفت جانشین اسم شده‬
‫است)‪.‬‬

‫اسم‪:‬‬
‫اسم نشانه ی ویژه ای با خود ندارد اما با یکی از راه های زیر شناخته می شود‪:‬‬

‫‪-1‬می توان آن را جمع بست‪:‬‬

‫دیروز جایزه ی شاگرد ممتاز مسابقه ی علمی را دادند‪.‬‬

‫دیروز جایزه های شاگردان ممتاز مسابقات علمی را دادند‬

‫‪-2‬می توان به دنبال آن "ی" نکره آورد‪.‬‬

‫شیری در جنگلی زیبا خانه ای گزیده بود‪.‬‬

‫‪-3‬می توان واژه های "این" و "آن" را پیش از اسم به کار برد‪:‬‬
‫‪15‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫این مطلب را قبال از آن استاد آموخته بودم‪.‬‬

‫‪-4‬می توان در جمله‪ ،‬آن را در نقش های نهاد‪ ،‬مفعول‪ ،‬مسند‪ ،‬متمم و ‪ ......‬به کار برد‪:‬‬

‫آن ماهیان با دیدن صیاد از آبگیر گریختند‪.‬‬

‫تمرین‪:‬‬

‫در جمله ی ‪ 4‬هر کدام از اسم ها ‪ ،‬چند عالمت اسم را با خود دارند؟‬

‫ویژگی های اسم‪:‬‬


‫هر اسم را از جهت های زیر می توان بررسی کرد‪:‬‬

‫‪-1‬شمار‬

‫‪-2‬معرفه(شناس) ‪ ،‬نکره(ناشناس) ‪ ،‬اسم جنس‬

‫‪-3‬عام ‪ ،‬خاص‬

‫‪-4‬ساخت(ساده ‪ ،‬وندی ‪ ،‬مرکب ‪ ،‬وندی مرکب)‬

‫‪-1‬شمار‪ :‬اسم یکی است(مفرد) یا بیشتر(جمع)‬

‫اگر مفرد باشد‪ ،‬نشانه ای همراه ندارد اما اگر بیش از یکی باشد‪ ،‬یکی از این نشانه ها را با خود دارد‪:‬‬

‫ها‪ :‬تقریبا همه ی اسم را می توان با "ها" جمع بست ؛ مانند‪ :‬انسان ها – گل ها‬

‫ان‪ :‬بیشتر جانداران را می توان با "ان" جمع بست؛ مانند‪ :‬پسران – دختران – گیاهان‬

‫نکته‪" :‬ها" و "ان" دو نشانه ی جمع فارسی است ‪.‬‬

‫ات‪ :‬این عالمت جمع عربی است و برخی از اسم های عربی را می توان با آن جمع بست؛مانند‪ :‬اطالعات –‬
‫ارتباطات‬

‫ین‪ :‬این نشانه ی جمع نیز در فارسی با بعضی از اسم ها به کار می رود‪،‬مانند‪ :‬ضابطین‬

‫‪16‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫ون‪ :‬این نشانه نیز در فارسی به کار می رود؛مانند‪:‬روحانیون – انقالبیون‬

‫جمع مکسر ‪ :‬نیز در فارسی برای بعضی از کلمات مورد استفاده قرار می گیرد؛ مانند‪:‬حوادث – اقوام –مسائل‬

‫‪-2‬شناس ‪ ،‬ناشناس ‪ ،‬اسم جنس‪:‬‬

‫اسم شناس اسمی است که با نشانه های زیر به کار می رود‪:‬‬

‫الف‪" -‬را" پس از اسم‪ ،‬آن را معرفه می کند‪ :‬کتاب را خریدم‪.‬‬

‫ب‪" -‬این"و" آن" و "کدام‪ :‬پیش از اسم ‪ ،‬آن را معرفه می کند‪ :‬این کتاب را خریدم‬

‫پ‪-‬اسم های خاصمعرفه هستند ‪ :‬علی – زهرا – ایران – حافظ – خورشید‬

‫ت‪-‬همه ی ضمیرها معرفه هستند‪ :‬من – خودم‬

‫ث‪-‬اسمی که یک بار به شکل نکره مطرح شود ‪ ،‬اگر بار دیگر در کالم بیاید‪ ،‬معرفه می شود‪ :‬کتابی خریدم ‪،‬‬
‫کتاب زیبا بود‪.‬‬

‫ج‪-‬اسمی که پس از آن توضیح بیاید ‪ ،‬معرفه می شود‪ :‬دختری که وارد شد ‪ ،‬خواهرم است‪.‬‬

‫چ‪-‬اسمی که مضافالیه معرفه داشته باشد‪ ،‬شناس می شود‪ :‬کتاب درسا – ماشین رضا‬

‫اسم ناشناس با عالمت های زیر به کار می رود‪:‬‬

‫الف‪"-‬ی" پس از اسم جنس‪ :‬دختری رفت ‪ - .‬مردی آمد‪.‬‬

‫ب‪"-‬یک" پیش از اسم جنس‪ :‬یک دختر آمد‪ – .‬یک مرد آمد‪.‬‬

‫دختری را دیدم‪ – .‬مردی را دیدم‪.‬‬ ‫پ‪"-‬ی را "پس از اسم جنس‪:‬‬

‫ت‪"-‬یک" پیش از اسم جنس و "ی" پس از اسم جنس‪ :‬یک مردی آمد‪.‬‬

‫اسم جنس‪ :‬اسمی است که نه عالمت شناس داشته باشد نه عالمت ناشناس‪ :‬طال گران شد‪ .‬کتاب خریدم ‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-3‬عام ‪ ،‬خاص‪:‬‬

‫اسم عام ‪ :‬اسمی است که جمع بسته می شود‪ ،‬عالمت نکره می پذیرد و بر همه ی افراد طبقه ی خود داللت‬
‫دارد؛ مانند ‪:‬‬

‫کتاب – میز – دین – پسر – معلم – پدر ‪ -‬همسایه و ‪......‬‬

‫اسم خاص ‪ :‬نکره نمی شود و عالمت جمع نمی پذیرد ‪ :‬مانند‪ :‬سعدی – بهرام –شاهنامه – تام و ‪............‬‬

‫ساخت واژه‪:‬‬
‫وازه ها از نظر اجزای تشکیل دهنده شان به ‪ 4‬دسته تقسیم می شوند‪:‬‬

‫الف‪ -‬واژه ی ساده‪:‬فقط از یک جزء معنادار ساخته شده است؛مانند‪ :‬دست – بهار – آفتاب – کتاب – خانه و‪......‬‬

‫ب)واژه ی وندی‪ :‬از یک جزء معنا دار و یک یا چند جزء معناساز(وند) ساخته شده اند؛ مانند‪ :‬هنرمند –زیبا –‬
‫پرنده – کوشش – خنده – آموختن – باغبان – موشک – گلزار و ‪.......‬‬

‫پ)واژه ی مرکب‪ :‬از ترکیب دو یا چند جزء معنادار ساخته می شود؛ مانند‪ :‬گالب – رهاورد – دستاورد –‬
‫شاهنامه و ‪.....‬‬

‫ت) واژه ی وندی مرکب‪ :‬از ترکیب دو یا چند جزء معنا دار و یک یا چند جزء معنا ساز ‪ ،‬ساخته می شود ؛ مانند‪:‬‬
‫گالب گیری ‪ -‬دانشجویان – رفت و آمد – تختِ خواب – کالس داری ‪ -‬اسم نویسی و ‪......‬‬

‫نکته‪ :‬برای تعیین ساختمان واژه ‪ ،‬به اجزای امروزی آن که زایا و زنده است توجه می کنیم و نه پیشینه ی آن؛‬
‫لذا واژه های زیر ‪ ،‬ساده به شمار می آیند‪:‬‬

‫ساربان – شبان – خلبان – زنخدان – ناودان – شیرین – استوار – غنچه – کوچه – کلوچه – تابستان –‬
‫زمستان – دستگاه – بنگاه و ‪.....‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از واژه های مرکب ‪ ،‬با جا به جا شدن اجزای یک گروه اسمی ساخته می شوند؛ مانند‪:‬‬

‫← گلخانه‬ ‫خانه ی گل‬

‫← جوانمرد‬ ‫مرد جوان‬

‫البته برخی از واژه های مرکب در اصل جمله بوده اند و بعد به صورت واژه ی مرکب در آمده اند؛مانند‪:‬‬

‫‪18‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫کسی که کار را می داند ← کادان‬

‫وسیله ای که مداد را می تراشد ← مداد تراش‬

‫نکته‪ :‬برخی از وندهایی که اسم یا صفت می سازند عبارتند از ‪:‬‬

‫بی ‪ +‬اسم ← صفت بی ادب ‪ ،‬بی هنر‬

‫با ‪ +‬اسم ←صفت با ادب ‪ ،‬باسلیقه‬

‫نا ‪ +‬بن←صفت‪ :‬نادان‬ ‫نا ‪ +‬صفت ← صفت‪ :‬نادرست‬ ‫نا ‪ +‬اسم ← صفت ‪ :‬ناباب‬

‫هم ‪ +‬اسم ← صفت‪ :‬همکار ‪ ،‬همکالس‬

‫اسم ‪ +‬ی ←اسم ‪:‬بقالی‬ ‫مصدر ‪ +‬ی ← صفت لیاقت‪ :‬خوردنی‬ ‫اسم ‪ +‬ی← صفت نسبی‪:‬شیرازی‬

‫صفت ‪ +‬ی ← اسم ‪ :‬خوبی ‪ ،‬مهربانی‬

‫اسم ‪ +‬گر← اسم‪ :‬آهنگر ‪ ،‬زرگر‬

‫صفت ‪ +‬گری ← اسم‪:‬موذی گری ‪ ،‬وحشی گری ‪ ،‬یاغی گری‬

‫اسم ‪ /‬صفت ‪ +‬یّت ← اسم‪ :‬وضعیت مسئولیت‬

‫برخوردار خواستار‬ ‫مردار‬ ‫دیدار شنیدار گرفتار‬ ‫بن ماضی ‪ +‬ار← اسم‪ /‬صفت گفتار‬

‫بن مضارع ‪ +‬ه ← اسم‪ :‬خنده‬ ‫بن ماضی ‪ +‬ه ← صفت مفعولی‪ :‬رفته‬

‫صفت ‪ +‬ه ← اسم‪ :‬سفیده‬ ‫اسم ‪ +‬ه← اسم‪ :‬پایه‬

‫بن مضارع ‪ِ- +‬ش ← اسم ‪ :‬دانش ‪ ،‬کوشش ‪ ،‬پذیرش‬

‫جوشان گذران‬ ‫بن مضارع ‪ +‬ان ← صفت فاعلی ‪ :‬دوان روان‬

‫صفت ‪ +‬انه ← صفت ‪ /‬قید عاقالنه‬ ‫اسم ‪ +‬انه ← صفت ‪ /‬قید مردانه‬ ‫اسم ‪ +‬انه← اسم‪ :‬صبحانه‬

‫صفت شمارشی ‪ +‬گانه← صفت‪ :‬دوگانه پنج گانه‬

‫بن مضارع ‪َ- +‬نده ← صفت فاعلی ‪ :‬راننده بیننده‬

‫شنوا‬ ‫دانا‬ ‫بن مضارع ‪ +‬ا← صفت فاعلی ‪ :‬بینا‬

‫‪19‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫خواستگار‬ ‫بن فعل ‪ +‬گار← صفت ‪ :‬آفریدگار سازگار‬

‫اسم ‪ +‬چی ← اسم ‪ :‬درشکه چی قلمچی‬

‫اسم ‪ +‬بان ← اسم ‪ :‬باغبان آسیابان‬

‫اسم ‪ +‬دان ← اسم گلدان یخدان قلمدان‬

‫اسم ‪ِ- +‬ستان ← اسم‪ :‬گلستان سروستان قلمستان‬

‫اسم ‪ +‬گاه ← اسم ‪ :‬دانشگاه آرایشگاه‬

‫اسم ‪ +‬زار ← اسم‪ :‬گلزار الله زار بنفشه زار‬

‫خیریه صادقیه‬ ‫مدحیه‬ ‫اسم ‪+‬یّه ← اسم ‪ /‬صفت نقلیه جوادیه‬

‫صفت ‪َ- +‬ک← اسم زردک‬ ‫اسم ‪َ- +‬ک ← اسم طفلک‬

‫اسم ‪ +‬چه ← اسم باغچه زاغچه‬

‫برومند تنومند‬ ‫اسم ‪ +‬مند(ومند) ← صفت ‪ :‬هنرمند دانشمند‬

‫دانشور‬ ‫اسم ‪ +‬ور ← صفت هنرور‬

‫غمناک اندوهناک‬ ‫دردناک‬ ‫اسم ‪ +‬ناک ← صفت ‪:‬‬

‫اسم ‪ +‬وار ‪ /‬واره ← صفت ‪ /‬قید ‪ /‬اسم گوشواره امیدوار علی وار جشنواره‬

‫اسم ‪ +‬گین ← صفت ‪ :‬خشمگین اندوهگین‬

‫سنگین‬ ‫اسم ‪ /‬صفت ‪ +‬ین ‪ /‬ینه ← صفت زرین سیمینه‬

‫نکته‪" :‬با" و "بی" در بعضی مواقع حرف اضافه اند و برخی موارد پیشوند هستند‪:‬‬

‫با ادب زندگی زیباتر می شود‪( .‬با ‪،‬حرف اضافه است)‬ ‫او با ادب است‪( .‬با ‪ ،‬پیشوند است)‬

‫این کودک به درس بی عالقه است‪ (.‬بی‪ ،‬پیشوند است) بی هنر ‪ ،‬زندگی زیبا نیست (بی ‪ ،‬پیشوند است)‬

‫نکته‪" :‬دان" گاهی اوقات پسوند است (گلدان – نمک دان) و گاهی "بن فعل" (سخندان و کاردان)‬

‫بنابراین (گلدان و نمک دان ) وندی هستند و (سخندان – کاردان) مرکب هستند‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫همچنین است " ستان" ‪ :‬لذا گلستان وندی است و دادستان مرکب است‪.‬‬

‫برخی از ساخت های کلمات مرکب هم به شکل زیر است‪:‬‬

‫سفید رود‬ ‫صفت ‪ +‬اسم ←اسم‬ ‫اسم ‪ +‬اسم ← اسم کمربند‬

‫صفت ‪ +‬بن مضارع← اسم زودپز‬ ‫اسم ‪ +‬بن مضارع←اسم هواپیما‬

‫اسم ‪ +‬صفت←اسم باال بلند‬ ‫ضمیر ‪ +‬بن مضارع←اسم خودرو‬

‫اسم ‪ +‬بن مضارع← صفت خداشناس‬ ‫صفت ‪ +‬اسم← صفت زبردست‬

‫صفت ‪ +‬بن مضارع نزدیک بین‬ ‫ضمیر ‪ +‬بن مضارع ←صفت خودخواه‬

‫راه تشخیص هسته در گروه اسمی‪:‬‬


‫در گروه اسمی ‪ ،‬غالباً اولین کلمه ای که کسره می گیرد ‪ ،‬هسته است ‪ .‬اگر در گروه اسمی کسره نداشتیم‪ ،‬غالباً‬
‫آخرین کلمه ‪ ،‬هسته است‪:‬‬

‫بهترینِ آن ها‬ ‫این دو گله گوسفند‬ ‫همین دو آقا پسر‬ ‫مثال‪:‬دو دانش آموز زرنگ کالس‬

‫دو شاخه ی گل‬ ‫دو شاخه گل‬ ‫به یادماندنی ترین اردوی دانش آموزی‬ ‫همان چند خانم معلم‬

‫(این ترکیبات استثنا هستند که بعداً به آن ها اشاره می شود(سعید آقا‪-‬دایی محمد خان)‬

‫تمرین‪ :‬در تمرین های زیر هسته های گروه اسمی را مشخص کنید‪:‬‬

‫بهترین معلم کالس‬ ‫جذاب ترین کتابهای علمی‬ ‫هوای بارانی‬ ‫همه کس‬

‫دو جفت جوراب‬ ‫یک فروند هواپیمای ایرباس‬ ‫همان دو دست استکان‬

‫وابسته های پیشین گروه اسمی‪:‬‬

‫‪21‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-1‬صفت های اشاره‪:‬این‪،‬آن‪،‬همین‪،‬همان‪،‬چنین‪،‬چنان‪،‬این گونه‪،‬آن گونه‬

‫مثال‪:‬آن کتاب را خریدم‪ .‬چنین معلمی تا به حال ندیده بودم‪.‬این گونه کتاب ها را نباید خواند‪.‬‬

‫نکته‪":‬چنین و چنان " گاهی به عنوان قید در جمله قرار می گیرند‪:‬‬

‫چنان دید بر روی دشمن ز خشم ‪ /‬که شد ساخته کارش از زهر چشم‬

‫و یا در بسیاری از موارد "آن – این – همان – همین"می توانند به عنوان ضمیر اشاره در جمله به کار روند ‪ .‬در‬
‫این صورت پس از آن ها اسمی به عنوان هسته قرار نمی گیرد و خود این واژه ها می توانند هسته باشند و‬
‫وابسته های (عالمت جمع) را بپذیرند مانند‪:‬‬

‫که شیری درآمد شغالی به چنگ‬ ‫در این بود درویش شوریده رنگ‬

‫گاهی نیز "آن" در معنای "مال کسی" استفاده می شود که در این صورت ‪،‬ضمیر ملکی است‪:‬‬

‫بگفت این کی کند بیچاره فرهاد‬ ‫بگفت او آنِ من شد ز او مکن یاد‬

‫"آن"گاهی در معنای "لحظه"به کار میرود‪ :‬در همین آن صدای شیپور سربازان به گوش رسید‪.‬‬

‫تمرین ‪ :‬در صفت های زیر صفت های اشاره و ضمیرهای اشاره را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬روزگار که بازیگر است‪،‬راه سومی نیز در آستین دارد و آن ‪،‬این است که شکارگر آزادی خود نخست در دامی‬
‫که نهاده‪ ،‬بیفتد‪.‬‬

‫‪-2‬و خدایی که در این نزدیکی است؛الی این شب بوها‪،‬پای آن کاج بلند‬

‫بگــفت از دل تو می گویی من از جان‬ ‫‪-3‬بگفت عاشق شدی از دل بدین سان‬

‫مــــــــر این قیمتی درّ لفظ دری را‬ ‫‪-4‬من آنـــم که در پای خوکان نریزم‬

‫آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند‬ ‫‪-5‬آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند‬

‫‪-2‬صفت های پرسشی‪:‬چه‪،‬کدام‪،‬چند‪،‬چه قدر‪،‬چگونه‪،‬چندمین‪،‬چه طور‬

‫‪22‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫مثال‪:‬چه کتابی می خوانی؟ کدام درس را بیشتر دوست داری؟چند نفر آمدند؟چگونه فیلمی دیده ای؟چه طور‬
‫دانش آموزی هستی؟‬

‫نکته‪:‬کلماتی مانند (آیا‪-‬کجا‪-‬چرا‪-‬کی )قید پرسش هستند نه صفت پرسشی‬

‫در بسیاری از مواقع صفت های پرسشی کنار اسم نمی آیند بلکه به جای اسم می آیند در این صورت به ضمیر‬
‫پرسشی تبدیل می شوند مانند‪:‬چه خریدی؟ کدام را بیشتر دوست داری؟این کتاب را چند خریدی؟‬

‫"که" در معنای "چه کسی" ضمیر پرسشی است نه صفت پرسشی‪:‬‬

‫نبدد مرا دست چرخ بلند‬ ‫که گفتت برو دست رستم ببند‬

‫تمرین‪:‬در تمرین های زیر صفت های پرسشی و ضمیرهای پرسشی را مشخص کنید‪:‬‬

‫بگفت انده خرند و جان فروشند‬ ‫‪-1‬بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند‬

‫‪-2‬کدامشان را می گویی؟‬

‫تو بیا کز اوّل شب در صبح باز باشد‬ ‫‪ -3‬شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد‬

‫‪-4‬حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟‬

‫‪-3‬صفت های تعجّبی‪:‬چه‪،‬عجب‪،‬چقدر‬

‫چه کتاب جالبی!‪-‬چه قدر پول!‪-‬عجب باغی!‬

‫نکته‪ :‬صفت های تعجبی نیز مانند صفت های اشاره و پرسشی‪،‬اگر به جای اسم بیایند می توانند به ضمیرهای‬
‫تعجبی تبدیل شوند‪:‬‬

‫چو خسرو شدی بندگی را بکوش‬ ‫چه گفت آن سخن گوی با فر و هوش‬

‫"چه"هم می تواند صفت پرسشی باشد هم تعجبی ‪ .‬در این صورت شکل تلفظ و عالئم نگارشی آن در حاالت‬
‫مختلف‪،‬متفاوت است‬

‫چه کتابی خریده ای!‬ ‫چه کتابی خریده ای؟‬

‫‪23‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-4‬صفت های مبهم‪:‬همه‪،‬هر‪،‬هیچ‪،‬فالن‪،‬چند‪،‬چندین‪،‬اندکی‪،‬بعضی‪،‬برخی‪،‬بسیاری و ‪......‬‬

‫بسیاری انسان ها نسبت به دیگران محبتی ندارند‪.‬‬ ‫مثال‪:‬هیچ دوستی بهتر از کتاب نیست‪.‬‬

‫نکته ‪ :‬واضح است که هرگاه به کمک "چند"به طور نامشخص به تعدادی چیز اشاره کنیم‪"،‬چند" صفت مبهم‬
‫است و اگر به کمک این واژه ‪،‬تعداد چیزی را مورد پرسش قرار دهیم‪،‬صفت پرسشی است‪.‬‬

‫چند کتاب خوانده است؟‬ ‫چند کتاب خوانده است‪.‬‬

‫همه ی صفت های مبهم اگر بدون اسم بیایند و یا کسره بگیرند(به جز واژه ی ِهمه) می توانند از حالت صفت‬
‫مبهم خارج شده و به اسم مبهم تبدیل شوند‪.‬‬

‫که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی(همه‪:‬صفت مبهم)‬ ‫مثال ‪:‬همه عمر برندارم سر از این خمار مستی‬

‫خدا یار مــنه چه حــاجت کــس(همه‪:‬اسم مبهم و نهاد)‬ ‫هـــــــــــــــــمه گوینـد طاهر کس نداره‬

‫گاهی واژه ی"همه"در معنای "فقط" است که نقش دستوری قید دارد‪:‬‬

‫همه از فضل تو پویم که به توحید سزایی‬ ‫همه درگاه تو جویم همه توحید تو گویم‬

‫واژه ی "همه"استثنائاً حتی اگر کسره بگیرد ‪ ،‬باز هم صفت است‪.‬مثال‪:‬همه ی انسان ها باید علم‬
‫بیاموزند(همه‪:‬صفت مبهم)‬

‫همه ی صفت های پیشین در صورتی که به جای اسم بنشینند از حالت صفت خارج شده و به ضمیر تبدیل می‬
‫شوند اما صهت های مبهم اگر به جای اسم بنشینند ‪،‬به دلیل مخص نبودن مرجعشان به آن ها اسم مبهم می‬
‫گوییم نه ضمیر مبهم‪.‬‬

‫تمرین ‪:‬در عبارات زیر نوع دستوری کلمات مشخص شده را بنویسید‪:‬‬

‫‪-1‬هرمخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد؛خدا همان است که پیش روی ماست‪.‬‬

‫‪-2‬این چه جنگی است که میان آن ها درگرفته است؟‬

‫‪-3‬نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمشش گفت متحیرم چه نامم شه ملک الفتی را‬

‫خاک ضعیف از تو توانا شده‬ ‫‪-4‬ای همه هستی ز تو پیدا شده‬

‫‪24‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-5‬مورد دوم مبیّن حالتی است که شخص در آن عقل خود را از دست می دهد و نمی داند چه کند‪.‬‬

‫‪-5‬صفت های شمارشی‪:‬صفت های شمارشی پیشین به دو دسته تقسیم می شوند‪:‬اعداد اصلی و اعداد ترتیبی‬

‫الف)اعداد اصلی‪:‬یک – دو – سه – چهار و ‪............‬‬

‫ب)اعداد ترتیبی‪:‬پسوند ( ُمین)می گیرند‪:‬یکمین – دومین – سومین – چهارمین و‪.......‬‬

‫اولین – نخستین – آخرین –واپسین و بازپسین نیز صفت های شمارشی ترتیبی هستند‪.‬‬

‫نکته‪" :‬یکی" بیشتر به عنوان اسم مبهم به کار می رود مانند‪:‬‬

‫حـــکایت کند ز ابن عبدالعزیز‬ ‫یکی از بـــــزرگان اهـل تـمیز‬

‫یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای‬

‫(البته گاهی واژه ی "یکی"ترکیب شده از صفت شمارشی و عالمت نکره است که در دستور تاریخی کاربرد دارد‬
‫مانند‪:‬یکی خنجر آبگون برکشید‪/‬همی خواست از تن سرش را برید یا یکی دختری داشت خاقان چو ماه‪/‬کجا‬
‫ماه دارد دو زلف سیاه)‬

‫نکته ‪ :‬گاهی اوقات اعداد به صورت تقریبی پیش از اسم قرار می گیرند مانند‪:‬بیست سی نفر آمدند ‪.‬‬

‫صفت های شمارشی نیز در صورتی که کسره بگیرند و یا جمع بسته شوند و یا بدون اسم بیایند ‪،‬تبدیل به ضمیر‬
‫پرسشی می شوند‪.‬‬

‫‪-6‬صفت های عالی‪:‬صفت های عالی پسوند(ترین)می گیرند‪:‬بهترین ‪ ،‬برترین ‪ ،‬جذاب ترین ‪ ،‬زیباترین‬

‫نکته‪:‬گاهی صفت های عالی نیز مانند دیگر صفت های پیشین در جایگاه هسته ی گروه اسمی می نشینند مانند‪:‬‬

‫بهترینِ شما ‪،‬باتقواترینِ شماست‪(.‬در این صورت مضاف الیه آن به صورت جمع می آید)‬

‫همیشه اولین ‪،‬بهترین‪ ،‬نیست‪ .‬بهترین را شما انتخاب کرده اید‪.‬‬

‫تمرین‪:‬در عبارات زیر وابسته های پیشین را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬فردوسی تصویری از آن روزهای سیاه را در این چند بیت هر چه گویاتر نشان داده است‪.‬‬

‫‪25‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-2‬آن‪ ،‬دو شب مردان حق بود و در این فاصله ی کم که خورشید ‪،‬این الشه ی خاکی را روشن کرده بود ‪،‬آنان‬
‫چه فاصله ی عمیقی را طی کرده بودند‪.‬‬

‫‪-3‬دیشب انسانیت عمیق چنین پشتوانه هایی را نداشت و امشب بلندترین رشته کوه هایی که حافظ مرز‬
‫انسانیت اند ‪ ،‬در این تاریک زار صف کشیده اند‪.‬‬

‫‪-4‬این مطلب را داشته باشید و حاال سری به مدرسه ای که در آن تحصیل می کردم ‪ ،‬بزنیم‪.‬‬

‫‪-5‬آن صدای گرم همه جا طنین می افکند و به همه کس و همه چیز عظمت می بخشید‪.‬‬

‫‪-6‬من که از دورترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم‬

‫‪-7‬خبر نداشت که بانک فقط هزینه ی یک هفته از ماهم را می داد و بقیه را از همان گوسفندانی به دست می‬
‫آوردم که در دو قدمی او می چریدند‪.‬‬

‫‪-7‬شاخص‪ :‬شاخص ها‪ ،‬عناوین و القابی هستند که بدون هیچ نشانه یا نقش نمایی ‪ ،‬قبل از هسته ی گروه‬
‫اسمی قرار می گیرند‪ .‬مانند‪:‬‬
‫دکتر‪،‬مهندس‪،‬آقا‪،‬تیمسار‪،‬سرهنگ‪،‬شهید‪،‬شاه‪،‬خان‪،‬سیّد‪،‬حاجی‪،‬کربالیی‪،‬عمه‪،‬خاله‪،‬عمو‪،‬دایی‪،‬میرزا‪،‬ملّا و ‪.................‬‬

‫نکته‪ :‬شاخص ها بعضی مواقع پس از هسته ی گروه اسمی قرار می گیرند مانند‪:‬زهرا خانم ‪ ،‬علی آقا ‪ ،‬فاطمه‬
‫سادات ‪ ،‬محمد خان‬

‫واژه هایی که به عنوان شاخص معرفی شده اند در بسیاری از موارد می توانند اسم باشند و نقش های دیگر اسم‬
‫را بپذیرند‪:‬‬

‫آقای دکتر آمدند(دکتر ‪:‬مضاف الیه)‬ ‫دکترِ من آمد(دکتر‪:‬هسته و نهاد)‬

‫علی آقا دکتر هستند(دکتر‪:‬هسته و مسند)‬

‫دکتر را دیدم(دکتر‪:‬هسته و مفعول)‬ ‫دکتر رضایی آمد(دکتر شاخص)‬

‫‪26‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫نکاتی مربوط به کل وابسته های پیشین‪:‬‬


‫در یک گروه اسمی یک یا چند وابسته ی پیشین‪ ،‬می توانند در کنار هسته قرار بگیرند‪.‬قرار گرفتن این وابسته ها‬
‫در کنار هم از قواعد و قوانینی پیروی می کند‪.‬‬

‫در یک گروه اسمی حداکثر چهار وابسته ی پیشین می تواند کنار هسته بیاید‪.‬مانند‪ :‬این هر دو بهترین دانش‬
‫آموز کالس‬

‫شاخص ها همیشه نزدیک ترین وابسته به هسته هستند وصفت های اشاره همیشه دورترین وابسته به هسته‬

‫صفت های اشاره و صفت های پرسشی هیچ گاه در یک گروه اسمی هم نشینی ندارند ؛ هم چنین صفت های‬
‫اشاره و تعجبی نیز نمی توانند با هم در یک گروه اسمی قرار گیرند به نظر شما کدام وابسته های دیگر نیز نمی‬
‫توانند کنار هم قرار گیرند؟‬

‫وابسته های پسین گروه های اسمی‪:‬‬


‫‪-1‬عالمت های جمع‪ :‬همه ی عالمت های جمع(چه فارسی و چه عربی)به عنوان وابسته ی پسین به حساب می‬
‫آیند (عالمت های جمع فارسی عبارت اند از "ها" و "ان"و عالمت های جمع عربی عبارت اند از "ون" و "ین" و‬
‫"ات"‬

‫نکته‪:‬در کلماتی که به مصوت ختم می شوند"ان" به شکل "یان" و "گان"می آید مانند‪:‬آشنایان‪-‬پرندگان‪-‬‬
‫زورگویان(البته در مواردی نیز با فرایندهای واجی به شکل دیگری می آید(رهروان‪-‬بانوان‪-‬گیسوان)‬

‫‪"-2‬ی" نکره‪ :‬این وابسته ی پسین ‪ ،‬پس از اسم عام می آید و آن را ناشناس می کند؛ مانند‪:‬‬

‫مردهایی به سمت روستا رفتند‪.‬‬ ‫دختری در حیاط مدرسه می دوید‪.‬‬ ‫کتابی خریدم ‪.‬‬

‫نکته‪ :‬باید دقت کنیم که"ی" نشانه ی نکره را با "ی" میانجی اشتباه نگیریم‪" .‬ی" نشانه ی نکره ‪ ،‬مصوت است‬
‫و صدای ( ای ) می دهد‪ .‬در حالی که "ی" میانجی ‪ ،‬صامت است و میان دو مصوت می آید‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در بسیاری از موارد "ی" به عنوان پسوند صفت ساز یا پسوند اسم ساز ‪ ،‬در ساختار واژه های وندی یا‬
‫وندی مرکب به کار می رود که در این حالت جزئی از واژه است و نه وایسته ی پسین‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫تمرین‪ :‬در نمونه های زیر نوع "ی" را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬از باالی کوه حرا ‪ ،‬قوافلی که در راه مکه رفت و آمد می کنند ‪ ،‬به نظر مورچگانی می آیند‪.‬‬

‫‪-2‬این کوه ‪ ،‬رفیقی دارد که قسمتی از بهترین فصل زندگی خود یعنی جوانی خود را در آن جا می گذراند‪.‬‬

‫‪-3‬کتاب هایی از این دست ‪ ،‬انسان را به باورهای عمیقی می رساند‪.‬‬

‫‪-3‬صفت های شمارشی ترتیبی نوع دوم‪ :‬این صفت ها اعداد ترتیبی هستند که با افزوده شدن پسوند "‪ ُ-‬م " به‬
‫آن ها ساخته می شوند ؛مانند‪:‬‬

‫دوم – سوم – بیست و چهارم و ‪.............‬‬

‫واژه های (اول – نخست – آخر) هم صفت شمارشی ترتیبی هستند‪.‬‬

‫جای دیگر‬ ‫‪-4‬صفت مبهم ‪ :‬واژه ی "دیگر" تنها صفت مبهم پسین است ‪ .‬کالس دیگر‬

‫نکته‪ :‬این صفت گاهی به شکل مخفف (دگر) مورد استفاده قرار می گیرد‪ .‬در متون قدیمی گاهی اوقات این‬
‫صفت به عنوان صفت پیشین مورد استفاده قرار می گیرد؛ مانند‪:‬‬

‫که روزی رسان قوت روزش بداد‬ ‫دگـــر روز باز اتــفاق اوفتاد‬

‫‪-5‬صفت پرسشی‪ :‬واژه ی "چندم" تنها صفت پرسشی پسین است‪ .‬کالس چندم؟‬

‫‪-6‬صفت های بیانی‪ :‬صفت های بیانی از وابسته های پسین هستند که با کسره ‪ ،‬به اسم قبل از خود متصل‬
‫می شوند و ویژگی های اسم قبل از خود را بیان می کنند؛ مانند‪:‬‬

‫زبان فارسی‬ ‫کیف قهوه ای‬ ‫مسابقات علمی‬ ‫دختر مهربان‬ ‫مرد جنگجو‬ ‫هوای معتدل‬

‫پرکاربردترین صفت های بیانی عبارتند از ‪:‬‬

‫‪-6‬الف) صفت های بیانی ساده‪ :‬خوب – بد – قشنگ – کوتاه – سیاه – نازک و ‪......‬‬

‫‪-6‬ب) صفت های فاعلی‪:‬صفت های فاعلی به یکی از شکل های زیر ساخته می شوند‪.‬‬

‫*بن مضارع ‪ َ- +‬نده مثال‪ :‬گوینده – شنونده – بیننده – زیبنده – جوینده – یابنده – پرنده ‪ -‬خزنده‬

‫مثال‪ :‬دانا – توانا – جویا – چَرا –زیبا – کوشا –بینا – شنوا – گویا – گیرا‬ ‫*بن مضارع ‪ +‬ا‬

‫‪28‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫مثال‪ :‬دوان – روان – خندان – ناالن – گریان – غرّان – چمان – سوزان‬ ‫*بن مضارع ‪ +‬ان‬

‫مثال‪ :‬آفریدگار – سازگار – خواستگار – پروردگار – آموزگار‬ ‫*بن فعل ‪ +‬گار‬

‫نکته‪ :‬این نوع از صفت های فاعلی‪ ،‬ساختار وندی دارند‪ .‬برخی از صفت های فاعلی که از (بن مضارع ‪َ- +‬نده)‬
‫ساخته می شوند وقتی به شکل مرکب بیایند(‪َ-‬نده) از آخر آن ها حذف می شود که در این صورت صفت فاعلی‬
‫مرکب مرخم نامیده می شوند؛ مانند‬

‫کارشناسنده ← کارشناس‬ ‫دانش آموزنده ← دانش آموز‬ ‫جنگ جوینده ← جنگ جو‬

‫ریاضی داننده ← ریاضی دان‬ ‫حالوت سنجنده ← حالوت سنج‬

‫‪-6‬ج )صفت های مفعولی‪ :‬ساختار صفت مفعولی این گونه است‪:‬‬

‫بن ماضی ‪ +‬ه مثال‪ :‬دیده – شنیده – رفته – آمده – برده – نشسته‬

‫‪-6‬د)صفت های نسبی‪ :‬این صفت ها به گونه ها ی زیر ساخته می شوند‪:‬‬

‫مثال‪ :‬شیرازی – تهرانی – مسی ‪ -‬آهنی – نیلوفری ‪ -‬محمدی‬ ‫*اسم ‪ +‬ی‬

‫*اسم ‪ +‬ین مثال‪:‬زرین – سیمین – آهنین – نوین‬

‫*اسم ‪ +‬ینه مثال‪ :‬چوبینه – سیمینه ‪ -‬زرینه‬

‫*اسم ‪ +‬انی مثال‪:‬روحانی – جسمانی – نورانی – طوالنی‬

‫مثال ‪ :‬کودکانه – ساالنه – مردانه – بچگانه‬ ‫*اسم ‪ +‬انه‬

‫‪-6‬ه)صفت های لیاقت‪ :‬ساختار صفت لیاقت این گونه است‪:‬‬

‫مصدر ‪ +‬ی مثال‪ :‬دیدنی – خوردنی – شنیدنی – بستنی ‪ -‬مردنی‬

‫‪-7‬صفت تفضیلی‪ :‬صفت هایی که با (تر ) ساخته می شوند؛ مانند‬

‫بهتر – خوب تر –زیباتر – نیکوتر – ساده تر‬

‫‪-8‬مضاف الیه‪ :‬همانند صفات ‪ ،‬اسم نیز می تواند به عنوان وابسته ی پسین ‪ ،‬پس از اسم دیگری بیاید؛ مانند‬

‫گردش زمین‬ ‫ماشین رضا کشف حقیقت‬ ‫در مدرسه کتاب زهرا‬

‫نکته‪:‬برخی ضمیرها گاهی در حکم اسم می شوند و پس از کسره به عنوان مضاف الیه به کار می روند‪:‬‬

‫‪29‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫صدایِ آن را می شنوم‪.‬‬ ‫او آثارِ خود را انتشار داد‪.‬‬ ‫کتابِ او را دیدم‪.‬‬

‫نکته ‪:‬هنگامی که ضمیرهای پیوسته مضاف الیه واقع شوند ‪ ،‬کسره حذف می شود‪:‬‬

‫مدادهایشان روی میز بود‪.‬‬ ‫کتابش را دیدم‪.‬‬

‫راه تشخیص صفت بیانی از مضاف الیه‪:‬‬

‫‪-1‬به واژه ی دوم ترکیب توجه می کنیم ‪ ،‬اگر نوع واژه ی آن اسم یا ضمیر باشد ‪،‬قطعا ترکیب ‪ ،‬اضافی است و‬
‫اگر صفت باشد ‪ ،‬قطعا ‪ ،‬ترکیب وصفی است‪:‬‬

‫لباس پشمی ترکیب وصفی (زیرا پشمی صفت نسبی است)‬

‫دفتر حسین ترکیب اضافی (زیرا حسین اسم است)‬

‫ترکیب اضافی (زیرا – ِ ش ضمیر و مضاف الیه است)‬ ‫آثارش‬

‫‪"-2‬ی" نشانه ی نکره می تواند میان ترکیب وصفی قرار گیرد ولی "ی"نکره نمی تواند میان ترکیب اضافی قرار‬
‫بگیرد زیرا موصوف ‪،‬نکره می شود ولی مضاف الیه‪ ،‬نکره نمی شود‪.‬‬

‫ترکیب وصفی زیرا گلی زیبا معنادار است‪.‬‬ ‫گل زیبا‬

‫شهر شیراز ترکیب اضافی زیرا شهری شیراز ترکیب بی معناست‪.‬‬

‫‪-3‬اگر ترکیب وصفی باشد ‪ ،‬می توانیم نقش نمای اضافه را برداریم و واژه ی" است " بگذاریم و جمله ی‬
‫معناداری بسازیم ‪ .‬این کار در مورد ترکیب های اضافی صدق نمی کند‪ ،‬مثال‬

‫گل زیبا است‪.‬‬ ‫گلِ زیبا ←‬

‫است‪.‬‬ ‫قهوه ای‬ ‫مداد قهوه ای ← مداد‬

‫‪-4‬صفت "تر" می پذیرد ولی مضاف الیه "تر " نمی پذیرد‪.‬‬

‫ترکیب وصفی (کتاب جذاب تر معنادار است)‬ ‫کتاب جذاب‬

‫ترکیب اضافی (دست علی تر معنادار نیست)‬ ‫دست علی‬

‫‪30‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-5‬صفت جمع بسته نمی شود ولی مضاف الیه چون اسم است ‪ ،‬جمع بسته می شود‪ .:‬هم چنین مضاف الیه چون‬
‫اسم است می تواند برخی از وابسته های پیشین و پسین اسم را بپذیرد‪:‬‬

‫درس معلمان‬ ‫در ماشین ها‬ ‫نگاه دیگران‬

‫← زنگ کدام مدرسه‬ ‫زنگ مدرسه‬ ‫بیان عظمت ← بیان آن عظمت‬

‫تمرین‪ :‬در جمالت زیر ترکیب های وصفی و اضافی را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬کلمات آسمانی قرآن‪ ،‬با صدای گرم خواننده همه جا طنین می افکند و به همه کس و همه چیز عظمت می‬
‫بخشید‪.‬‬

‫‪-2‬از همان اوایل قرن دوم هجری ‪ ،‬عده ای معدود از مردان هنرور و نگارگر به خلق آثار تمثیلی و حماسی‬
‫پرداختند‪.‬‬

‫‪-3‬سراینده ی شعر وصفی‪ ،‬به کمک تخیل سازنده ی خود ‪ ،‬به عناصر بی جان طبیعت‪ ،‬صفت بشری می بخشد‪.‬‬

‫‪-4‬او از فاضل ترینً حکما و متکلمان ایران در قرن پنجم است‪.‬‬

‫‪-5‬این اندوه وحشی و سیاهی پر بیم ‪ ،‬بر سراپرده ی سوختگان هم حکومت داشت‪.‬‬

‫‪-6‬شاهنامه اثری است در خور توجه و تصویری از مبارزه با بیداد و ستم در روزگار دیرین‪.‬‬

‫‪-6‬سیاهی شب سنگین شده بود هوا همچون نگاه وحشتناک غارها حرکتی نداشت ‪ .‬صحرا خاموش بود و سیاه و‬
‫سایه ی مرگ و نیستی به هر طرف چیره‪.‬‬

‫نکته ‪ :‬برخی گروه های اسمی را می توان به دو شکل ترکیب وصفی و اضافی ‪ ،‬تعبیر کرد‪:‬‬

‫خانواده ی کشاورز‬ ‫پسر نویسنده‬ ‫دختر قاتل‬ ‫زن دانشمند‬


‫نقشه ی راهنما‬

‫در این گونه موارد باید با توجه به جمله ‪ ،‬نوع این ترکیب ها را دریافت‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫تمرین ‪ :‬نوع ترکیب های زیر را مشخص کنید‪:‬‬

‫هر ورقش دفتری است معرفت کردگار‬ ‫برگ درختای سبز در نظر هوشیار‬

‫بینداخت شمشیر را شاه دین‬ ‫به نام خدای جهان آفرین‬

‫همی کاست زو فر گیتی فروز‬ ‫به جمشید بر تیره گون گشت روز‬

‫برآمد خروشیدن دادخواه‬ ‫هم آن گه یکایک ز درگاه شاه‬

‫نکته‪ :‬اگر قرار باشد هسته ی یک گروه اسمی ‪ ،‬هم مضاف الیه بگیرد هم صفت پسین ‪ ،‬صفت پسین قبل از‬
‫مضاف الیه قرار می گیرد‪.‬‬

‫علل احتمالی سقوط‬ ‫درخت تناور زرد آلو‬ ‫مانند ‪ :‬شاعر حساس و باریک بین فرانسوی‬
‫هواپیما‬

‫وابسته های وابسته‪:‬‬


‫همان گونه که گفته شد گروه اسمی از یک هسته تشکیل می شود که می تواند وابسته بگیرد ‪.‬بعضی از وابسته‬
‫ها نیز در صورت لزوم می توانند وابسته ای داشته باشند‪.‬‬

‫وابسته های وابسته به دو دسته تقسیم می شوند که عبارتند از ‪:‬‬

‫الف)وابسته ی وابسته ی پیشین‬


‫‪-1‬ممیز‪ :‬اسمی است که بدون همراهی کسره ‪ ،‬پس از صفت شمارشی ( و برخی از صفات مبهم مثل "هر" و‬
‫"هیچ" ) می آید و به تعداد ‪ ،‬وزن و یا اندازه ی موصوف اشاره می کند ‪.‬مانند‪:‬‬

‫چند جعبه سیب‬ ‫سه کیلو پرتقال‬ ‫دوشاخه گل‬ ‫دو فروند هواپیما‬

‫ممیزها به دو دسته ی اجباری و اختیاری تقسیم می شوند‪:‬‬

‫‪32‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫الف‪-‬ممیزهای اختیاری چیزی به معنا نمی افزایند (نبود آن ها معنی را تغییر نمی دهد و به همین دلیل می‬
‫توانند حذف شوند؛ مانند‪:‬‬

‫دو دستگاه اتومبیل = دو اتومبیل‬ ‫سه عدد پرتقال = سه پرتقال‬

‫ب‪-‬ممیزهای اجباری که در معنا تأثیر دارند و نبود آن ها معنا را تغییر می دهد؛ مانند‪:‬‬

‫سه کیلو سیب‬ ‫دو دست لیوان‬ ‫یک متر پارچه‬

‫ممیزهای مشهور عبارتند از ‪:‬‬

‫طاقه‪-‬توپ‪-‬قواره(پارچه)‬ ‫نفر(آدم‪-‬شتر)‬ ‫حلقه(چاه) فروند(هواپیما)‬ ‫اصله(درخت)‬ ‫تخته(فرش)‬

‫باب(خانه‪-‬دکان‪-‬مغازه)‬ ‫فرسخ‪-‬کیلومتر‪-‬متر‪-‬سانتی متر(طول)‬ ‫تن‪-‬کیلو‪-‬گرم‪-‬من‪-‬سیر(وزن)‬

‫نکته‪ :‬ممیز تنها وابسته ی وابسته ی پیشین است‪.‬‬

‫ب)وابسته های وابسته ی پسین‪:‬‬


‫وابسته های وابسته ی پسین نیز خود به دو دسته تقسیم می شوند‪:‬‬

‫*وابسته های صفت‬

‫‪-1‬صفت صفت ‪ :‬برخی از صفت های بیانی (معموال رنگ ها) با این که خود در گروه اسمی وابسته ی پسین‬
‫هستند ‪ ،‬اما گاهی صفت دیگری‪ ،‬وابسته ی آن ها می شود و درباره ی اندازه و درجه ی آن ها توضیح می دهد؛‬
‫مانند‪:‬‬

‫کفش سبز سیر‬ ‫کیف آبی آسمانی‬ ‫جوراب زرد روشن‬ ‫لباس سبز یشمی‬

‫در این صورت چون صفت اول در جایگاه وابسته قرار گرفته است ‪ ،‬صفت دوم که صفت اول را توضیح می دهد ‪،‬‬
‫وابسته ی وابسته نام دارد‪.‬‬

‫نکته‪:‬گاهی یک موصوف ممکن است چند صفت به همراه داشته باشد که هیچکدام از این صفت ها ربطی به هم‬
‫نداشته باشند در این صورت وابسته ی وابسته ای وجود ندارد‪.‬مانند‪:‬‬

‫چادر بزرگ زیبا‬ ‫دامن زرد کوتاه‬ ‫کیف آبی زیبا‬

‫‪33‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-2‬قید صفت‪ :‬در گروه اسمی "کیف بزرگ" ‪،‬کیف هسته است و بزرگ وابسته ‪ .‬اکنون اگر در این ترکیب وصفی‬
‫میان موصوف و صفت‪ ،‬قیدی آورده شود‪ ،‬قید نمی تواند موصوف را توصیف کند بلکه توصیف کننده ی صفت‬
‫است مانند‪:‬‬

‫کیف نسبتا بزرگ که در این جا درجه ی بزرگی کیف نشان داده شده است‪.‬‬

‫کلماتی مانند( بسیار – خیلی –کمی – نسبتا – فوق العاده – کامال – واقعا و ‪)......‬که درجه ای از صفت را نشان‬
‫می دهند ‪ ،‬قید صفت نام دارند‪ .‬مثال‬

‫خانه ی خیلی زییبا‬ ‫نتیجه ی نسبتا قابل قبول‬ ‫آدم واقعا دوست داشتنی‬

‫هوای کامال گرم‬ ‫هوای بسیار خوب‬ ‫رفتار نه چندان پسندیده‬

‫چهره ی بسیار جدی‬ ‫دانش آموز فوق العاده باهوش‬ ‫درس کمی دشوار‬

‫‪-3‬متمم صفت ‪ :‬گاهی صفت ها حرف اضافه ی مخصوص به خود دارند و لذا برای تکمیل شدن شان نیاز به‬
‫متمم دارند‪.‬چون صفت ها خود وابسته ی پسین هستند‪ ،‬بنابر این به متمم آن ها ‪ ،‬وابسته ی وابسته از نوع‬
‫متمم صفت گفته می شود مانند‪:‬‬

‫دست های آغشته به خون‬ ‫کاسه ی پر از آّب‬ ‫چشمان سرشار از مهربانی‬

‫شعر منسوب به رودکی‬ ‫رفتار آمیخته به خشونت‬

‫نگاه های سرشار از انتظار‬ ‫دست های آلوده به خون‬

‫تمرین‪:‬در مورد ترکیب های زیر گفت و گو کنید‪:‬‬

‫بازی دوستانه با حریف‬ ‫بازی آمیخته با خشونت‬

‫*وابسته های مضاف الیه‬

‫‪-1‬صفت مضاف الیه‪ :‬مضاف الیه یکی از وابسته های پسین گروه اسمی است و چون از لحاظ نوع کلمه ‪" ،‬اسم"‬
‫به شمار می آید‪ ،‬به همین دلیل می تواند همه ی وابسته های پیشن یا پسین اسم را بگیرد‪.‬یکی از این وابسته ها‬
‫انواع صفت هاست؛مانند‪:‬‬

‫‪34‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫دختر بهترین‬ ‫دختر همسایه ی خوب‬ ‫دختر این همسایه‬ ‫دختر کدام همسایه‬
‫همسایه‬

‫در ترکیب های باال ‪" ،‬دختر همسایه"یک ترکیب اضافی است و "همسایه"مضاف الیه است ‪ ،‬اما به دلیل اسم‬
‫بودن ‪ ،‬توانسته صفت های پیشین و پسین بپذیرد‪.‬‬

‫تمرین‪ :‬ترکیب های زیر را با هم مقایسه کنید و درباره ی آن ها با هم گفت و گو کنید‪:‬‬

‫لباس پسر زیبا‬ ‫لباس زیبای پسر‬

‫‪-2‬مضاف الیه مضاف الیه‪:‬گاهی اوقات‪ ،‬مضاف الیه می تواند یک یا چند مضاف الیه دیگر بپذیرد مانند‪:‬‬

‫کشف حقیقت گردش زمین‬ ‫رنگ در ماشین پدر رضا‬

‫‪-3‬شاخص مضاف الیه‪:‬گاهی مضاف الیه شاخص می پذیرد؛ مانند‪:‬‬

‫لباس خاله مریم‬ ‫کیف حسن آقا‬

‫‪-3‬متمم مضاف الیه ‪:‬گاهی برخی اسم ها حرف اضافه ی اختصاصی دارند که برای تکمیل حرف اضافه شان باید‬
‫برنامه ی مصاحبه با بچه ها‬ ‫متتمم بپذیرند؛ مانند‪:‬‬

‫تمرین‪:‬در نمونه های زیر وابسته های وابسته را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬نفوذ معنوی این رفیق تنهایی‬

‫‪-2‬مردان بلند همت این سرزمین پرافتخار‬

‫‪-3‬زندگی پر از هیجان ملوانان ایرانی‬

‫‪-4‬بزرگترین حمله ی نظامی آمریکا به افغانستان‬

‫‪-5‬دو دست لباس زیبای بازیکنان تیم ملی ایران‬

‫‪-6‬هوای بسیار خنک شهرهای شمالی ایران‬

‫‪-7‬مانتو سبز پشمی این دختر دبیرستانی‬

‫‪35‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-8‬دو دستگاه اتومبیل آبی پررنگ این آقا پسر‬

‫‪-9‬خنده های سرشار از مهربانی همه ی معلمان ما‬

‫‪-10‬چتر جادویی علی آقا‬

‫گروه های فعلی‪:‬‬


‫گروه های فعلی نیز مانند گروه های اسمی از هسته و وابسته تشکیل می شود؛ هسته ی گروه فعلی ‪ ،‬بن فعل‬
‫است‪.‬‬

‫گروه فعلی اصلی ترین گروه در ساختار جمله های فارسی است زیرا فعل ‪،‬جزء ثابت و همیشگیِ جمله است و‬
‫چنان که گفته شد ‪ ،‬ساختار گزاره نیز‪ ،‬بر اساس گروه فعلی تعیین می گردد‪(.‬البته در زبان فارسی جمله های‬
‫استثنایی هم وجود دارند که بی فعل هستند و پیش تر در مورد آن ها صحبت شد)‬

‫اجزای گروه فعلی‪:‬‬


‫اجزای زیر در ساختار گروه فعلی دیده می شوند‪:‬‬

‫‪-1‬بن فعل(بن ماضی‪-‬بن مضارع)‬

‫‪-2‬شناسه‬

‫‪-3‬پیشوند صرفی‬

‫‪-4‬تکواژ گذرا ساز (ان)‬

‫‪-5‬پسوند صفت مفعولی ساز‬

‫‪-6‬فعل کمکی مربوط به زمان افعال‬

‫‪-7‬فعل کمکی مربوط به مجهول کردن فعل‬

‫‪-8‬پیشوند اشتقاقی در فعل های پیشوندی(بر – در – باز –ور –فرا – فرو – پس – وا )‬

‫‪36‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-1‬بن فعل‪:‬‬

‫وجود بن و شناسه در هرگروه فعلی اجباری است ؛ بنابر این کوچک ترین گروه های فعلی نیز از یک بن و یک‬
‫شناسه تشکیل می شوند‪ .‬مانند‪:‬‬

‫بود‪ᵩ‬‬ ‫گفتند‬ ‫دیدی‬ ‫رفتم‬

‫دو نوع بن در تمام فعل های فارسی به کار می روند‪( :‬بن ماضی و بن مضارع) ‪ .‬قسمت بن هر فعل ‪ ،‬مفهوم اصلی‬
‫فعل(عمل )را در خود دارد‪.‬‬

‫هر فعل دارای شش شخص است (اول شخص مفرد – دوم شخص مفرد – سوم شخص مفرد – اول شخص جمع‬
‫– دوم شخص جمع – سوم شخص جمع )‪ .‬بن فعل ‪،‬در همه ی شخص ها مشترک است‪.‬‬

‫روش پیدا کردن بن مضارع‪:‬‬


‫فعل امر ِ دوم شخصِ مفرد آن مصدر را پیدا می کنیم و آن گاه "ب" را از ابتدای فعل امر برمی داریم ‪.‬بن مضارع‬
‫به دست می آید‪.‬‬

‫مصدر "پرداختن" بپرداز ← پرداز‬

‫بنشین ← نشین‬ ‫مصدر "نشستن"‬

‫بیاور ← آور‬ ‫مصدر "آوردن"‬

‫نکته‪:‬در فعل های پیشوندی‪ ،‬بن مضارع و فعل امر یکسان است‪.‬‬

‫تمرین‪ :‬بن مضارع مصدرهای زیر را بنویسید‪:‬‬

‫پنداشتن ‪....................................‬‬ ‫آزمودن ‪........................................‬‬

‫جُستن‪..........................................‬‬ ‫ربودن ‪..........................................‬‬

‫گماشتن‪.....................................‬‬ ‫آشفتن‪.........................................‬‬

‫‪37‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫رشتن‪............................................‬‬ ‫جَستن‪..............................................‬‬
‫زادن‪...............................................‬‬ ‫‪.‬افراشتن‪...........................................‬‬

‫گسستن‪........................................‬‬ ‫افروختن‪....................................‬‬

‫سرودن‪........................................‬‬ ‫ستودن‪.....................................‬‬
‫زدودن‪.........................................‬‬ ‫زیستن‪............................................‬‬

‫مردن‪............................................‬‬ ‫پیراستن‪...................................‬‬

‫رُستن‪.........................................‬‬ ‫رَستن ‪......................................‬‬


‫بستن ‪.......................................‬‬ ‫رُفتن‪...............................................‬‬

‫بن ماضی از مصدر بدون "‪َ-‬ن" به وجود می آید که به آن مصدر مرخم نیز می گویند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از بن ماضی یا بن مضارع برخی از فعل ها به عنوان اسم استفاده می شود؛ مانند‪:‬‬

‫کش – فهم – دید –جوش – سوز‬

‫‪-2‬شناسه‪:‬‬

‫‪َ-‬ند‬ ‫ید‬ ‫یم‬ ‫‪َ-‬م ی ‪َ-‬د‬ ‫شناسه های مضارع‪:‬‬

‫‪َ-‬ند‬ ‫ید‬ ‫یم‬ ‫‪ᵩ‬‬ ‫‪َ-‬م ی‬ ‫شناسه های ماضی‪:‬‬

‫همان گونه که می بینید‪ ،‬شناسه های ماضی و مضارع ‪ ،‬جز در سوم شخص مفرد به ظاهر یکسان هستند‪ .‬فعل‬
‫سوم شخص مفرد ماضی به ظاهر شناسه ندارد؛ اما وقتی ما به فعل هایی نظیر "خورد" ‪" ،‬گفت" و "شنید" که‬
‫به ظاهر شناسه ندارند ‪ ،‬برمی خوریم ‪ ،‬درست مانند ساخت های دیگر این افعال ‪،‬متوجه شخص و شمار آن ها‬
‫می شویم‪ .‬آن چه در این موارد ما را متوجه ‪ ،‬شخص و شمار این فعل ها می کند ‪ ،‬همان نداشتن شناسه است‪،‬‬
‫یعنی نبود شناسه خود یک عالمت است‪ .‬پس در ساخت سوم شخص مفرد ماضی ‪ ،‬خالی بودن جای شناسه‬
‫معنادار است ‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در برخی افعال دیگر نیز شناسه ی تهی وجود دارد مانند دوم شخص مفرد فعل امر مانند‪ :‬برو – بزن –‬
‫بخور‬

‫همچنین در فعلهای (است – هست – نیست ) شناسه ی تهی وجود دارد‪.‬‬


‫‪38‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫تمرین‪ :‬به جمله ها ی زیر توجه کنید و درباره ی زمان آن ها صحبت کنید‪:‬‬

‫او دیروز غذا می خورد‪.‬‬ ‫او حاال غذا می خورد ‪.‬‬

‫او دیروز برادرش را به مدرسه می برد‪.‬‬ ‫او برادرش را اکنون به مدرسه می برد ‪.‬‬

‫او درسش را می فهمید‪.‬‬ ‫شما درستان را می فهمید ‪.‬‬

‫تمرین‪ :‬در فعل های زیر شناسه ها را مشخص کنید‪:‬‬

‫‪-1‬او روز گذشته بوته ی خار را از زمین می کند‪.‬‬

‫‪-2‬این گیاه در زمین پر آب می روید‪.‬‬

‫‪-3‬شما به مدرسه می روید‪.‬‬

‫‪-4‬درست را بخوان‪.‬‬

‫‪-5‬پدرم به این موضوع می خندید‪.‬‬

‫‪-6‬او کیفش را می جوید تا مدادش را پیدا کند‪.‬‬

‫‪ -7‬دانش آموز در کالس آدامس می جوید‪.‬‬

‫نکته‪:‬در برخی از مصدرهایی که مختوم به "یدن" هستند‪ ،‬دوم شخص جمع مضارع اخباری با سوم شخص مفرد‬
‫ماضی استمراری آن ها یکسان است؛ مانند "فهمیدن – سنجیدن – ترسیدن –خندیدن و ‪) ...................‬‬

‫‪-3‬پیشوندهای صرفی‪:‬‬

‫منظور از پیشوندهای صرفی ‪،‬آن دسته از پیشوندها هستند که بر زمان ‪ ،‬مثبت یا منفی بودن فعل و ‪ .....‬تأثیر‬
‫دارند‪.‬این پیشوندها عبارتند از (بِ – نَ – می)‬

‫"بِ" در آغاز فعل های امر و فعل های مضارع التزامی می آید مانند‪:‬برو ‪-‬بروید –بنویسید و ‪......‬‬

‫‪39‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫نکته‪ :‬گاهی در متون قدیمی" بِ" در ابتدای برخی فعل های دیگر حتی فعل های منفی می آمده است ؛ مانند‪:‬‬
‫برفتم ‪ -‬بنگفت – همی بروم‬

‫نکته‪:‬در فعل های پیش وندی ‪،‬فعل امر بدون "بِ" می آید‪ .‬مانند‪:‬‬

‫برخاستن (فعل امر) ‪ ← :‬برخیز‬

‫برآمــــد(فعل امر)‪ ← :‬در آ‬

‫"می" امروزه در آغاز فعل های مضارع اخباری و ماضی استمراری و در فعل های ماضی مستمر و مضارع مستمر‬
‫مورد استفاده قرار می گیرد‪ .‬مانند‪:‬‬

‫می آمدم(ماضی استمراری)‬ ‫می آیم(مضارع اخباری)‬

‫داشتم می آمدم(ماضی مستمر)‬ ‫دارم می آیم(مضارع مستمر)‬

‫نکته‪ :‬در گذشته در بسیاری از موارد به جای "می " از "همی" استفاده می شده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در متون قدیمی ‪ ،‬گنهی "می" به جای "ب" در ابتدای فعل امر قرار می گرفته است؛ مانند‬

‫بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی‬

‫"نَ" نیز در تمام فعل های نهی و نفی مورد استفاده قرار می گیرد‪:‬‬

‫نهی (نرو – نزن – نخور – ندو)‬

‫نفی(نمی آیم ‪ -‬نرود – نخواهد پخت – ندوزد –نرفته باشد – ندیده است – دیده نشد)‬

‫نکته‪:‬عالمت "نَ" در فعل هایی که با "می" آغاز می شوند به "نِ" تبدیل می شود ‪ :‬نَمی روم ← نِمی روم‬

‫نکته‪ :‬در همه ی زمان ها ‪ ،‬عالمت منفی ساز "نَ" بر سر فعل اصلی می آید ولی در فعل های آینده و مجهول بر‬
‫سر فعل کمکی می آید‪ .‬مانند‪:‬‬

‫نخواهد رفت – دیده نشد‬ ‫نرفته است – نرفته باشد – نمی رود – نرفته بود – نرفت‬

‫نکته‪:‬در فعل مضارع التزامی ‪ ،‬هنگام منفی شدن "بِ" حذف می شود‪ .‬مانند‪ :‬برود ← نرود‬

‫‪40‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫نکته‪ :‬فعل های ماضی مستمر و مضارع مستمر هنگام منفی شدن به شکل ماضی استمراری و مضارع اخباری در‬
‫دارم می روم← نمی روم‬ ‫می آیند‪ :‬داشتم می رفتم← نمی رفتم‬

‫‪-4‬تگواژ گذرا ساز (ان)‬

‫در برخی از فعل ها برای افزودن جزئی به اجزای جمله ‪ ،‬فعل را گذرا می کنیم ؛ یعنی به آن تکواژ (ان) می‬
‫افزاییم؛ مانند‬

‫ترسیدن ← ترساندن‬ ‫خوردن ← خوراندن‬

‫نشستن ← نشاندن‬ ‫پراندن‬ ‫پریدن ←‬

‫مادر به کودک غذا را خوراند(نهاد‪+‬متمم‪+‬مفعول‪+‬فعل)‬ ‫←‬ ‫کودک غذا را خورد (نهاد‪+‬مفعول‪+‬فعل)‬

‫کودک روی صندلی نشست(نهاد‪+‬قید‪+‬فعل) ← مادر کودک را روی صندلی نشاند(نهاد‪+‬مفعول‪+‬قید‪+‬فعل)‬

‫هوا سرد گردید(نهاد‪+‬مسند‪+‬فعل) ← باران هوا را سرد گرداند(نهاد‪+‬مفعول‪+‬مسند‪+‬فعل)‬

‫نکته‪ :‬تکواژ گذرا ساز (ان) برای همه ی فعل ها نمی تواند به کار رود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی افعال خالف قاعده ی باال و به شکلی بی قاعده گذرا می شوند مانند‪:‬‬

‫ماند← گذاشت‬ ‫افتاد← انداخت‬ ‫آمد← آورد‬ ‫رفت← برد‬

‫برای استفاده از این تکواژ‪( ،‬ان) را به بن مضارع افعال می افزاییم؛ مانند‪:‬‬

‫بن ماضی‪:‬خوراند‪/‬خورانید‬ ‫← بن مضارع‪:‬خوران‬ ‫خوردن بن مضارع‪ :‬خور‬

‫بن ماضی‪:‬چکاند‪ /‬چکانید‬ ‫بن مضارع‪:‬چکاند‬ ‫←‬ ‫چکیدن بن مضارع‪:‬چک‬

‫بن ماضی‪:‬جهاند‪/‬جهانید‬ ‫بن مضارع‪:‬جَهان‬ ‫←‬ ‫جَستن بن مضارع‪ :‬جَه‬

‫تمرین‪ :‬مصدرهای زیر را در صورت امکان گذرا کنید‪:‬‬

‫ترسیدن‬ ‫پوشیدن‬

‫فهمیدن‬ ‫آمدن‬

‫‪41‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫آفریدن‬ ‫رنجیدن‬

‫‪-5‬پسوند صفت مفعولی ساز‪:‬‬

‫مصوت – ِ که آن را یه شکل (ه ) نشان می دهیم ‪ ،‬به پایانِ بن ماضی مصدر ها ‪ ،‬افزوده می شود و صفت مفعولی‬
‫می سازد‪ .‬صفت مفعولی در ساخت های ماضی نقلی ‪ -‬ماضی بعید ‪ -‬ماضی التزامی و مجهول ‪،‬کاربرد دارد‪ .‬مانند‪:‬‬

‫خوانده شد‬ ‫آمده باشد‬ ‫دیده است رفته بود‬

‫نکته‪ :‬در برخی از افعال دو بار از صفت مفعولی استفاده می شود‪ .‬مانند‪:‬‬

‫التزامی مجهول‪ :‬دیده شده باشد‬ ‫بعید مجهول‪:‬دیده شده بود‬ ‫نقلی مجهول‪ :‬دیده شده است‬

‫‪-6‬فعل های کمکی مربوط به زمان افعال‪:‬‬

‫از میان اجزای گروه فعلی ‪ ،‬دو جزء ‪ ،‬مربوط به زمان فعل می شوند‪ :‬یکی وندهای صرفی (می – بِ – نَ ) که‬
‫قبال با آن ها آشنا شدیم و دیگری فعل های کمکی که زمان افعال را تغییر می دهند اما هیچ تأثیری در‬
‫ساختمان فعل ندارند‪.‬‬

‫‪-3‬خواستن‬ ‫‪-2‬داشتن‬ ‫فعل های کمکی مربوط به زمان عبارتند از ‪-1 :‬بودن‬

‫‪-1‬بودن‪ :‬از صورت های مختلفِ فعل بودن در زمان های ماضی نقلی – ماضی بعید و ماضی التزامی به عنوان‬
‫فعل کمکی استفاده می شود‪:‬‬

‫در ماضی نقلی‪ :‬رفته ام – رفته ای – رفته است و ‪..............‬‬ ‫*ام – ای – است – ایم – اید – اند‬
‫*بودم – بودی – بود – بودیم – بودید – بودند در ماضی بعید‪ :‬رفته بودم – رفته بودی – رفته بود و‬
‫‪...............‬‬
‫*باشم – باشی – باشد – باشیم – باشید – باشند در ماضی التزامی‪ :‬رفته باشم – رفته باشی – رفته‬
‫باشد و ‪......‬‬
‫‪-2‬داشتن‪ :‬در ساخت های ماضی و مضارع مستمر به عنوان فعل کمکی‪:‬‬
‫ماضی مستمر‪ :‬داشتم می رفتم – داشتی می رفتی – داشت می رفت و ‪................‬‬
‫مضارع مستمر‪:‬دارم می روم – داری می روی – دارد می رود و ‪...........................‬‬

‫‪42‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪-3‬خواستن‪ :‬از این فعل در ساختار فعل آینده به عنوان فعل کمکی استفاده می شود‪:‬‬
‫خواهم رفت – خواهی رفت – خواهد رفت و ‪..........................‬‬

‫‪-7‬فعل کمکی مربوط به مجهول کردن فعل‪:‬‬


‫برای مجهول کردن فعل باید از مصدر کمکی (شدن) استفاده کرد‪:‬‬
‫فعل های ماضی ‪ :‬دیده شد – دیده می شد – دیده شده بود – دیده شده است – دیده شده باشد ‪-‬‬
‫داشت دیده می شد‬
‫فعل های مضارع‪ :‬دیده می شود – دیده بشود – دارد دیده می شود‬
‫فعل آینده‪ :‬دیده خواهد شد‬

‫‪-8‬پیشوند اشتقاقی در فعل های پیشوندی‪:‬‬


‫(بر – در ‪ -‬ور – فرا – فرو – وا – باز – پس ) به عنوان پیشوند در کنار فعل می آیند و ساختمان فعل‬
‫را به پیشوندی تغییر می دهند‪ .‬این پیشوندها گاهی معنای فعل را تغییر می دهند و گاهی تغییر نمی‬
‫دهند‪:‬‬
‫در افتاد ≠ افتاد‬ ‫در گذشت ≠ گذشت‬ ‫در رفت ≠ رفت‬
‫شمرد = بر شمرد‬ ‫گماشت = برگماشت‬ ‫آسود = بر آسود‬

‫ویژگی های افعال‪:‬‬


‫‪-1‬شخص و شمار فعل ‪:‬‬
‫هر فعل دارای سه شخص(اول شخص – دوم شخص – سوم شخص ) و دو شمار (مفرد – جمع) است ‪.‬‬
‫بنابراین روی هم رفته هر فعل شش شخص و شمار دارد که از روی شناسه قابل تشخیص است‪.‬‬
‫‪-2‬زمان افعال‪:‬‬
‫فعل ها از نظر زمان به سه دسته ی ماضی(گذشته) ‪ ،‬مضارع(حال) و مستقبل(آینده) تقسیم می شوند‪:‬‬
‫ساختار هر یک از زمان ها به شکل زیر است‪:‬‬

‫فعل های گذشته (ماضی)‪:‬‬


‫بن ماضی‪ +‬شناسه‬ ‫‪-1‬ماضی ساده‪:‬‬
‫رفتم – رفتی – رفت و‪......‬‬

‫‪43‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫می‪ +‬ماضی ساده‬ ‫‪-2‬ماضی استمراری‪:‬‬


‫می رفتم – می رفتی – می رفت و ‪.............‬‬
‫صفت مفعولی‪+‬فعل کمکی(ام‪-‬ای‪-‬است و‪).....‬‬ ‫‪-3‬ماضی نقلی‪:‬‬
‫رفته ام – رفته ای – رفته است و ‪......‬‬
‫صفت مفعولی‪+‬فعل کمکی (بودم –بودی و‪)....‬‬ ‫‪-4‬ماضی بعید‪:‬‬
‫رفته بودم – رفته بودی – رفته بود و ‪.....‬‬
‫‪-5‬ماضی التزامی‪ :‬صفت مفعولی‪+‬فعل کمکی(باشم – باشی و ‪)....‬‬
‫رفته باشم – رفته باشی – رفته باشد و‪.....‬‬
‫‪-6‬ماضی مستمر‪ :‬ماضی ساده فعل داشتن" ‪ +‬ماضی استمراری فعل مورد نظر‪:‬‬
‫داشتم می رفتم – داشتی می رفتی – داشت می رفت و ‪.......‬‬

‫فعل های مضارع(حال)‪:‬‬


‫می ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬شناسه‬ ‫‪-1‬مضاع اخباری‪:‬‬
‫می روم – می روی – می رود ‪ -‬می رویم و ‪................‬‬
‫بِ ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬شناسه‬ ‫‪-2‬مضارع التزامی‪:‬‬
‫بروم – بروی – برود – برویم و ‪.......‬‬
‫مضارع ساده از مصدر "داشتن" ‪ +‬مضارع اخباری از فعل مورد نظر‬ ‫‪-3‬مضارع مستمر‪:‬‬
‫دارم می روم – داری می روی – دارد می رود و ‪.............................‬‬

‫فعل های مستقبل(آینده)‪:‬‬


‫مضارع ساده از مصدر (خواستن) ‪ +‬مصدر مرخم فعل مورد نظر‬
‫خواهم رفت – خواهی رفت – خواهد رفت و ‪.......‬‬
‫نکته‪ :‬مصدر مرخم ‪ ،‬مصدری است که "ن" مصدری آن افتاده باشد‪.‬‬

‫‪-3‬معلوم و مجهول بودن افعال‪:‬‬


‫به دو جمله ی زیر دقت کنید‪:‬‬
‫ب)کتاب خوانده می شود‪.‬‬ ‫الف)سینا کتاب می خواند‪.‬‬
‫فعل جمله ی اول به نهاد و فعل جمله ی دوم به نهادی که قبال مفعول بوده ‪ ،‬نسبت داده شده است‪.‬‬
‫فعل جمله ی "الف" را معلوم و فعل جمله ی "ب " را مجهول می نامیم‪.‬‬
‫‪44‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫گاهی موارد به دالیلی ترجیح می دهیم که کننده ی کار را (عامل انجام فعل) پنهان کنیم در این‬
‫صورت جمله را به شکل مجهول بیان می کنیم‪.‬‬
‫شیوه ی مجهول کردن جمله ی معلوم‪ ،‬طبق مراحل زیر صورت می پذیرد‪:‬‬
‫‪-1‬ابتدا باید بررسی کنیم که فعل جمله ‪ ،‬مجهول می شود یا نه ؟ (شرط مجهول شدن یک فعل ‪ ،‬گذرا‬
‫به مفعول بودن آن است)‪.‬‬
‫‪-2‬نهاد جمله ی معلوم را حذف می کنیم‪.‬‬
‫‪-3‬مفعولِ جمله ی معلوم را در جایگاه نهاد قرار می دهیم‪.‬‬
‫‪-4‬فعل اصلی جمله را به شکل صفت مفعولی می نویسیم ؛سپس از فعلِ "شدن" فعلی متناسب با زمان‬
‫فعل اصلی می آوریم‪.‬‬
‫‪-5‬شناسه باید مطابق با نهاد جدید باشد‪.‬مثال‪:‬‬
‫درس خوانده شد‬ ‫←‬ ‫علی درسش را خواند‬
‫درس خوانده می شد‬ ‫←‬ ‫علی درسش را می خواند‬
‫درس خوانده شده بود‬ ‫←‬ ‫علی درس را خوانده بود‬
‫درس خوانده شده است‬ ‫←‬ ‫علی درسش را خوانده است‬
‫شاید درس خوانده شده باشد‬ ‫←‬ ‫شاید علی درسش را خوانده باشد‬
‫درس داشت خواند می شد‬ ‫←‬ ‫علی داشت درسش را می خواند‬
‫درس خوانده می شود‬ ‫←‬ ‫علی درسش را می خواند‬
‫شاید درس خوانده بشود‬ ‫←‬ ‫شاید علی درسش را بخواند‬
‫درس دارد خوانده می شود‬ ‫←‬ ‫علی دارد درسش را می خواند‬
‫درس خوانده خواهد شد‬ ‫←‬ ‫علی درسش را خواهد خواند‬

‫نکته‪ :‬در متون قدیمی گاهی به جای فعل کمکی "شد" برای مجهول کردن از فعل های "آمد و گشت"‬
‫نیز استفاده می شده است‪.‬‬

‫بیابند‬ ‫تمرین‪:‬صورت مجهول فعل های زیر را بسازید‪:‬‬


‫پرسیده بود‬ ‫می افروزد‬
‫فرو افتاد‬ ‫داشت می خورد‬
‫بشویند‬ ‫خواهند سرود‬

‫‪45‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫گروه های قیدی‪:‬‬


‫گروه قیدی به واحدی در جمله گفته می شود که فعل جمله به آن نیاز همیشگی ندارد ؛ گروه قیدی‬
‫معنای جمله یا بخشی از جمله را کامل تر می کند اما بدن حضور آن نیز ‪،‬معنای جمله ناقص نیست‪.‬‬
‫با توجه به جمله ی زیر بخش های مشخص شده "قید" هستند‪:‬‬
‫احتماال ‪ ،‬فردا ‪ ،‬برای شرکت در جشن درخت کاری کالس های درس در سراسر کشور تعطیل است‪.‬‬

‫بعضی واژه ها ‪ ،‬همیشه نقش قیدی در جمله دارند مانند‪:‬‬


‫کلمات تنوین دار(مانند‪ :‬مثال ‪ -‬اتفاقا – نسبتا ) ‪ -‬خوشبختانه – بدبختانه – متاسفانه – هرگز –‬
‫اکنون – هنوز – گویی – انگار – فقط – باالخره و ‪.......‬‬
‫بعضی واژه ها نیز در اصل ‪ ،‬صفت هستند اما گاهی اوقات در جمله می توانند در نقش ِ قید واقع شوند‪:‬‬
‫مانند‪ :‬خوب – بد – تند – آهسته – بلند و ‪........‬‬
‫او خوب می دود (خوب قید است)‬ ‫او دختر خوبی است (خوب صفت است)‬
‫بعضی واژه ها نیز در اصل اسم زمان و مکان هستند ولی گاهی می توانند در نقش قید در جمله ظاهر‬
‫شوند‬
‫مانند‪ :‬امروز – فردا – بهار – تابستان – پاییز و ‪.....‬‬
‫بهار هوا معتدل می شود (بهار قید است)‬ ‫بهار از راه رسید (بهار نهاد جمله است)‬

‫نکته‪ :‬از نظر معنا ‪ ،‬گاهی قیدها ‪،‬زمان و گاهی مکان و گاهی حالت فعل جمله و ‪ ...........‬را بیان می کنند‬
‫که هر کدام متناسب با معنایی که القا می کنند‪ ،‬اسم های متنوعی دارند‪.‬‬

‫واژه‪:‬‬
‫هر واحدی که در جمله استقالل معنایی یا دستوری داشته باشد یا نقش نما باشد واژه نامیده می شود(‬
‫بنابراین واژه ها یا نقش دستوری دارند و یا نقش نما هستند یعنی نقش کلمات قبل یا بعد از خود را‬
‫مشخص می کنند)‪.‬‬
‫نقش نما ها عبارتند از ‪:‬‬
‫حروف اضافه – حروف ربط – حروف ندا (ای – یا – ا ) – نقش نمای اضافه(کسره ای که میان صفت و‬
‫موصوف یا مضاف و مضاف الیه می آید) – "را" نشانه ی مفعول‬
‫‪46‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫هوا ‪ +‬سرد ‪ +‬است‬ ‫مثال‪ :‬جمله ی "هوا سرد است" سه واژه دارد‪.‬‬
‫مادر ‪َ- +‬م ‪ +‬در ‪ +‬آشپزخانه ‪ +‬بود‬ ‫جمله ی "مادرم در آشَپزخانه بود" پنج واژه دارد‪.‬‬
‫آمدم ‪ +‬تا ‪ +‬دوست ‪ + ِ- +‬زهرا ‪ +‬را ‪ +‬ببینم‬ ‫جمله ی "آمدم تا دوست زهرا را ببینم"هفت واژه دارد‬

‫تکواژ‪:‬‬
‫کوچکترین جزء معنا دار زبان است ‪ .‬تکواژها در ساختمان واژه نقش مهمی دارند‪.‬برای مثال برای تعیین‬
‫ساخت واژه باید به تکواژها(اجزای سازنده ی واژه)توجه کنیم‪.‬‬
‫واژه ی ساده‬ ‫سالم یک تکواژ‬ ‫مثال‪:‬‬
‫واژه ی مرکب‬ ‫کتابخانه دو تکواژ (کتاب ‪ +‬خانه)‬
‫واژه ی وندی مرکب‬ ‫دانش نامه سه تکواژ (دان ‪ ِ- +‬ش ‪ +‬نامه)‬
‫واژه ی وندی مرکب‬ ‫گلستان ها سه تکواژ (گل ‪ ِ- +‬ستان ‪ +‬ها)‬
‫یادداشت برداری پنج تکواژ (یاد ‪ +‬داشت ‪ +‬بر ‪ +‬دار ‪ +‬ی ) واژه ی وندی مرکب‬

‫واج‪:‬‬

‫واج کوچکترین واحدآوایی زبان است که به تنهایی معنا ندارد ‪ ،‬اما در یک ساخت آوایی تفاوت معنایی ایجاد می‬
‫کند‪ .‬واجهای زبان به دو دسته ی صامت و مصوت تقسیم می شوند‪.‬مصوت ها به دو دسته ی کوتاه( ‪ )ُ- ، ِ- ، َ-‬و‬
‫بلند(ا ‪ ،‬و ‪ ،‬ی )تقسیم می شوند‪ .‬تعداد صامت ها زبان ‪ 23‬تا است ‪ .‬واج ها با حروف الفبا تفاوت دارند ‪.‬حروف‬
‫الفبا شکل نوشتاری واج ها است و واج ها شکل تلفظی حروف‪.‬گاهی در مقابل چند حرف فقط یک واج داریم‬
‫مانند(ص‪-‬ث‪-‬س) و یا (ض‪-‬ظ‪-‬ز‪-‬ذ) و گاهی در مقابل یک حرف چند واج ‪ (:‬ابر – اردک – بابا – اسالم ) یا (ولی‬
‫– بود –خورشید –خواهر) یا ( سیب –عید ) یا (ماه –کوزه)‬

‫هجا(بخش)‪:‬‬

‫مقدار آوایی است که دهان با یک بار باز شدن آن را ادا می کند ؛هر هجا از ترکیب دو یا چند واج به وجود می‬
‫آید‪ .‬الگوهای هجایی‪ :‬یعنی طرز قرار گرفتن واج ها در کنار یکدیگر‪ .‬سه نوع الگوی هجایی داریم‪:‬‬

‫صامت ‪ +‬مصوت ‪ +‬صامت ‪ +‬صامت‬ ‫صامت ‪ +‬مصوت ‪ +‬صامت‬ ‫صامت ‪ +‬مصوت‬

‫از الگو های هجایی به این نتیجه می رسیم که‪ -1 :‬همه ی هجا ها با صامت آغاز می شوند‪-2 .‬مصوت همیشه‬
‫دومین واج هجاست ‪-3 .‬در هر هجا فقط و فقط یک مصوت وجود دارد ‪-4 .‬در هر هجا حداقل یک صامت و‬
‫حداکثر سه صامت وجود دارد‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫مثال‪ :‬واج ها و هجاها و الگوی هجایی واژه ی "دبیرستانی"‬

‫نی‬ ‫تا‬ ‫رِس‬ ‫بی‬ ‫دَ‬ ‫هجا ‪:‬‬

‫ن‪+‬ی‬ ‫ت‪+‬ا‬ ‫ر ‪ + ِ- +‬س‬ ‫ب‪+‬ی‬ ‫د ‪َ- +‬‬ ‫واج‪:‬‬

‫ص‪+‬م‬ ‫ص‪+‬م‬ ‫ص‪+‬م‪+‬ص‬ ‫ص‪+‬م‬ ‫ص‪+‬م‬ ‫الگو‪:‬‬

‫تمرین‪ :‬واج ها و هجاها و الگوهای هجایی واژه های زیر را بنوسید‪:‬‬


‫آیین‬
‫سؤال‬
‫سپهر‬
‫کتابخانه‬
‫معترض‬
‫موضوع‬

‫نقش کلمات در جمله‪:‬‬


‫‪-1‬نقش اصلی‪ :‬کلماتی که در جمله نقش اصلی دارند ؛ مانند‪ :‬نهاد – مسند – مفعول – متمم – منادا –‬
‫قید و ‪.....‬‬
‫‪-2‬نقش وابسته‪ :‬کلماتی که در جمله ‪ ،‬نقششان وابسته به کلمات دیگری است؛ مانند ‪ :‬صفت – مضاف‬
‫الیه‬
‫‪-3‬نقش تبعی‪ :‬واژه هایی که از نظر نقش دستوری ‪ ،‬پیرو گروه اسمی پیش از خود است؛ مانند‪ :‬بدل –‬
‫معطوف – تکرار‬
‫الف)بدل‪ :‬هر گاه یک اسم یا گروه اسمی بدون همراهی کسره ی اضافه ‪ ،‬پس از مکث ‪ ،‬در پی واژه ای‬
‫بیاید و توضیحی درباره ی آن بدهد ‪ ،‬بدل نامیده می شود‪. .‬مانند‪:‬‬
‫مدیر مدرسه ی ما ‪،‬خانم رضایی‪ ،‬زن بسیار مهربانی است‪(.‬خانم رضایی بدل از نهاد است)‬
‫امروز در خیابان خانم رضایی ‪،‬مدیر مدرسه مان ‪ ،‬را دیدم(مدیر مدرسه مان بدل از مفعول است‪).‬‬
‫به خانم رضایی ‪ ،‬مدیر مدرسه مان‪ ،‬سالم کردم‪(.‬مدیر مدرسه مان بدل از متمم است)‬
‫لباس خانم رضایی ‪ ،‬مدیر مدرسه مان‪ ،‬زیباست(مدیر مدرسه مان بدل از مضاف الیه است)‬

‫‪48‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫نکته‪:‬گاهی یک گروه اسمی به همراه حرف اضافه اش ‪ ،‬به عنوان بدل به کار می رود؛ مانند‪:‬‬
‫منوچهری دامغانی ‪ ،‬از شاعران دوره ی غزنوی ‪ ،‬عالقه ی زیادی به توصیف طبیعت داشت‪.‬‬

‫ب)معطوف‪:‬واژه یا واژه هایی که بعد از حرف "و" عطف می آید‪:‬‬


‫نبود غذا و امکانات مناسب ‪ ،‬بسیاری از سربازان را از پا در آورده بود (امکانات مناسب‪ ،‬معطوف به مضاف‬
‫الیه است)‬
‫مریم و مینا به مدرسه رفتند(مینا معطوف به نهاد است)‬
‫معلم از مریم و مینا درس پرسید(مینا معطوف به متمم است)‬
‫مریم و مینا را در خیابان دیدم(مینا معطوف به مفعول است)‬

‫پ)تکرار‪:‬یک واژه در یک نقش دوبار در جمله تکرار می شود (آوردن مجدد بخشی از سخن است در‬
‫جمله به دلیل تأکید) ‪:‬‬
‫پدر آمد پدر(پدر تکرار نهاد است)‬
‫از پدرم پرسیدم از پدرم(پدر تکرار متمم است)‬
‫خانه اش را بر سرش خراب کردند خانه اش را (خانه اش را تکرار مفعول است)‬

‫حذف اجزای جمله به قرینه‪:‬‬


‫حذف ‪ :‬آن است که نویسنده یا گوینده به دلیل جلوگیری از تکرار و یا صرفه جویی در کالم‪ ،‬آن چه را‬
‫که خواننده یا شنونده بتواند حدس بزند‪ ،‬حذف نماید‪ .‬به این ترتیب هر یک از اجزای جمله می توانند‬
‫در صورت وجود قرینه ‪ ،‬حذف شوند‪.‬‬

‫انواع حذف‪:‬‬
‫ب)حذف به قرینه ی معنوی‬ ‫الف)حذف به قرینه ی لفظی‬

‫الف)حذف به قرینه ی لفظی‪ :‬اگر گوینده یا نویسنده برای جلوگیری از تکرار ‪ ،‬بخش هایی را حذف کند‬
‫‪ ،‬آن را حذف به قرینه ی لفظی می گویند‪.‬‬
‫مثال ‪ :‬جالل الدین به قونیه باز آمد و همه روزه به شیوه ی پدر در مدرسه به درس علوم دینی پرداخت‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫در عبارت باال ‪ ،‬نهاد جمله ی دوم ذکر نشده است اما خواننده با توجه به نهاد جمله ی اول پی می برد‬
‫که نهاد جمله ی دوم همان "جالل الدین" است‪.‬‬
‫منت خدای را غزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت‬
‫در عبارت باال ‪ ،‬فعل جمله ی دوم ذکر نشده است اما خواننده به توجه به فعل جمله اول ‪ ،‬پی می برد‬
‫که فعل "است" از آخر جمله ی دوم به دلیل پرهیز از تکرار حذف شده است‪.‬‬

‫ب) حذف به قرینه ی معنوی‪ :‬اگر جزئی یا اجزایی از جمله را حذف کنیم اما لفظی معادل آن در جمله‬
‫نباشد چنان که بخش حذف شده را با توجه به معنای جمله تشخیص دهیم ‪ ،‬حذف آن به قرینه ی‬
‫معنوی است‪.‬‬
‫مثال ‪ :‬علی به دوستش گفت‪ :‬چه خبر؟‬
‫در عبارت باال فعل جمله "داری" بوده که حذف شده است اما خواننده از روی مفهوم جمله می تواند‬
‫بخش حذف شده را حدس بزند به این گونه حذف که هیچ لفظی در جمله‪ ،‬شنونده را به بخش حذف‬
‫شده متوجه نمی سازد و فقط از روی معنای جمله می شود بخش حذف شده را حدس زد ‪ ،‬حذف به‬
‫قرینه ی معنوی گفته می شود‪.‬‬

‫تمرین‪ :‬بخش های حذف شده و نوع حذف را در جمله های زیر بیابید‪:‬‬
‫نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد‬ ‫‪-1‬شکر ایزد که به اقبال کله گوشه ی گل‬
‫‪-2‬علی از پنجره ی اتاق به پرنده ها دانه می داد و زیر لب با آن ها سخن می گفت‪.‬‬
‫عذار افروز مهرویان افالک‬ ‫‪-3‬به نام نقش بند صفحه ی خاک‬
‫که ز کوی او غباری به من آر توتیا را‬ ‫‪-4‬به دو چشمِ خون فشانم ‪ ،‬هله ای نسیم رحمت‬
‫‪-5‬کتاب را از کتابفروشی خریدم و لباس را از لباس فروشی‬

‫‪50‬‬
‫تهیه و تنظیم ‪ :‬مرضیه گودرزی‬ ‫دستور زبان فارسی‬

‫‪51‬‬

You might also like