پرش به محتوا

کلید

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌ لغت

[ویرایش]
  • پهلوی
  • دکتر کزازی در مورد واژه ی " کلید" می نویسد : ( ( کلید در پهلوی در ریخت کیلل kilēl کار برد داشته است . هنوز در کردی کلیل که نزدیک به ریخت پهلوی آن است به کار می رود. کلید پارسی با clef در فرانسوی و key در انگلیسی و clave در اسپانیایی سنجیدنی است . ) ) ( ( چو زین بگذری، مردم آمد پدید؛ شد این بندها را سراسر کلید. ) ) توضیح بیت :کلید در بیت استعاره است آشکار از مردم و بند از آفرینش. این دو استعاره را فردوسی فراوان به کار برده است. خواست او این است که با آفرینش آدمی که برترین آفریدگان است و آماج آفرینش، آفرینش به فرجام و فرآیند خویش رسید و آفرینش انسان همچون کلیدی بود که بند آفرینش بدان گشوده آمد. ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 196 )

آوایش

[ویرایش]
  • /کِلید/

اسم

[ویرایش]

کلید

  1. ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند.
  2. (برق): وسیله‌ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته، وسایل برقی.
  3. (موسیقی): علامتی که در سمت چپ خط‌های حاصل می‌گذارند تا نام نت‌ها از روی آن خوانده شود.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی