پرش به محتوا

پا

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری

[ویرایش]

ریشه‌ لغت

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]
  • /پا/

اسم

[ویرایش]

پا

  1. (جانوری): هر یک از عضوهای تحتانی بدن انسان و برخی جانوران که برای راه رفتن یا ایستادن بکار می‌رود. یکی از اندام‌های بدن از بیخ ران تا سرپنجه.
  2. واحدی برای طول برابر با یک قدم متوسط، گام.

استعاره

[ویرایش]
  1. (عامیانه): این پا اون پا کردن کنایه از: مردد بودن، دو دل بودن.
  2. (عامیانه): سر از پا نشناختن کنایه از: با اشتیاق سوی مقصود رفتن.
  3. (عامیانه): پا را کج گذاشتن کنایه از: کار زشت و ناپسند کردن.
  4. (عامیانه): از پا افتادن کنایه از: خسته شدن، از کار افتادن.
  5. (عامیانه): از پا در آمدن کنایه از: ضعیف شدن، مردن.
  6. (عامیانه): پا پیش گذاشتن کنایه از: اقدام کردن برای امری.
  7. (عامیانه): پا توی کفش کسی کردن کنایه از: با او در افتادن، به آزار او برخاستن.
  8. (عامیانه): پا در هوا ماندن کنایه از: بلا تکلیف ماندن.
  9. (عامیانه): پا را توی یک کفش کردن کنایه از: روی عقیدة خود پافشاری کردن، لجاج ورزیدن.

ریشه شناسی۲

[ویرایش]
  1. پی بودن، حریف در قمار و کارهای دیگر.
  2. عهده، ذمه.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین