پرش به محتوا

سیر

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • نیاهندوایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • /سِیر/

اسم

[ویرایش]

سیر

  1. حالت سیری؛ کسی که معده‌اش از غذا پُر باشد، مقابل گرسنه.
    سیر ممکن است با کلمه اسیر در زبان معیار باستان قرابت داشته باشد و به معنی پایین کشیدن شلوار و لخت نمودن بوده که اغلب اسیران را اینگونه انتقال می‌دادند.
  2. (گیاهی): بُنهٔ گیاهیِ متورم و چند قسمتی که همگی در پوشش سفید یا صورتی قرار گرفته‌اند؛ بوته آن از تیره سوسنی‌ها، علفی و پیازدار که شامل برگ‌های باریک دراز بوده بوی تند و مصرف دارویی و خوراکی دارد.
  3. واحدی برای وزن برابر با ۷۵ گرم.
  4. سِیْر: در گویش گنابادی نگاه کردن، نگریستن، دیدن، سفر و مسافرت، سیر شدن، سیر بودن، تمام شدن گرسنگی، اندازه کافی لذت بردن و استعمال به قدر لزوم.

ریشه شناسی۲

[ویرایش]

سَیر

  1. جا به جایی، حرکت، گردش، سیر و سیاحت، تفریح.

استعاره

[ویرایش]
  1. بیزار، بیزاری از مسی یا چیزی. متن.

خواص سیر

[ویرایش]
  1. برای سیر در تداوی اثر ضدعفونی کننده و اشتهاآور و ضد کرم و کم کننده فشار خون ذکر شده‌.
  2. به علت وجود ماده گوگرددار در اسانس سیر بوی بدی از آن استشمام می‌شود.

مثال

[ویرایش]
  1. سیر در لوزینه نهادن کنایه از: فریب دادن.
  2. از سیر تا پیاز کنایه از: همه چیز، تمام یک مطلب با جزییات آن.

زبان دیگر

[ویرایش]
  • عربی
  1. جمع آن سیرت، روش‌ها.
  2. پسوند: پسوندی است دال بر مکان: سردسیر.

زبان دیگر

[ویرایش]
  • فرانسوی
  1. رنگ تند.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین