پرش به محتوا

بحث:شعر

محتوای صفحه در زبان‌های دیگر پشتیبانی نمی‌شود
افزودن مبحث
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
آخرین نظر: ۴ سال پیش توسط InternetArchiveBot در مبحث پیوندهای خارجی اصلاح شدند (اکتبر ۲۰۱۹)



بررسی هایی که من در فرهنگهای گوناگون واژه ها کرده ام نشان می دهد که چامه در اصل معنی اش برابر شعر و چکامه برابر قصیده است. --ماني 13:40, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

همانطور که در یادداشت تغییر مقاله نوشتم «لطفا به کاربرد این واژه در شاهنامه فردوسی رجوع کنید». در شاهنامه فردوسی این واژه بیش از ده بار بکار برده شده. همچنین در آثار دیگر بزرگان شعر و زبان پارسی آمده. بخاطر تعصب نسبت به واژگان عربی، نباید زبان پارسی را خراب کرد که این کار از عربی پردازی و عربزدگی بسیار زیانبارتر است. --اردشیر 14:03, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)
با درود.

لطف کنید و برداشت خود را از کاربرد آن واژه در شاهنامه برای ما بنویسید.

سپاس. --ماني 14:05, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

در شاهنامه‌ی فردوسی واژه‌ی «چامه» بدون استثناء در کاربرد شعر همراه با موسیقی، یعنی غزل و ترانه و شعری برای آواز خواند و ترنم آمده. همیشه همراه با یک ساز موسیقی آمده و با واژه‌ی «شعر» در معنی کلی فرق دارد. هنگامی که مینویسید فلانی «چامه سرا» است، در واقع دارید او را بنحوی تقلیل میدهید.
چند نمونه از شاهنامه فردوسی:
بتان چامه و چنگ برداشتند // یکایک دل از غم بچرداختند
همو میگسارست و هم چنگ زن // همان چامه گویست و لشگر شکن
بدو گفت بنشین و بردار چنگ // یکی چامه باید مرا بیدرنگ
ولی همین فردوسی در جاهای دیگر از واژه‌ی «شعر» در همان مفهومی که همه میشناسندش استفاده میکند. برای نمونه در مورد دقیقی که در ابتدا در به نظم آوردن شاهنامه‌ی منثور کوشیده بود، میگوید: به شعر آرم این نامه را گفت من // ازو شادمان شد دل انجمن. --اردشیر 14:40, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

این برداشت شخصی شما از چامه و شعر است،فردوسی با در نظر گرفتن وزن سروده‌اش یکی از این دو را جای می‌داده،از دیگر سو بنیاد چامه‌سرایی(بخوانید شاعری) بر موسیقی است.--Ariobarzan 16:29, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

این بیت‌های فردوسی را می توان به آسانی بدین گونه معنی کرد:
  • او هم میگسار است، هم چنگ می زند، هم شعر می گوید و هم لشکرشکن است.
  • به او گفت بنشین و چنگ بردار، من بیدرنگ نیاز به شنیدن شعر(ی که با نوای چنگ همراه شود) دارم.

چامه در زبان فارسی میانه (پهلوی) به صورت چامَگ دقیقاً معنی شعر را می داده است.[۱]. فرهنگ معتبر اشتینگاس (Steingass) هم به عنوان نخستین معنی واژه چامه نوشته است a poem. و ....

البته برخی فرهنگهای دوره های گوناگون معنی های تقریبی گوناگونی برای چامه و چکامه آورده اند یکی اولی را شعر دانسته و دومی را قصیده. یکی به وارون. یکی چامه را شعر، غزل و آواز معنی کرده دیگری نوشته " چامه به اشعار نیمه غنایی و نیمه وصفی و شرح داستان پهلوانان گویند"، دیگری نوشته "چامه به اشعار هفده‌بیتی گفته می‌شود". به هر رو برای بسیاری از واژه های فارسی فرهنگها در دوره های گوناگون معنی های تقریبی جوراجوری ارائه داده اند. ولی معنی و کاربرد امروزی واژه را باید ملاک قرار داد. چامه آنگونه که من دیده ام امروزه در متنها برای شعر کاربرد دارد. نمونه (پایین صفحه)، نمونه 2.

پاینده باشید. --ماني 16:56, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)


راستش در متون قدیمی فارسی، هرجا چامه دیده‌ام بیشتر به معنای مدیحه است (یا حماسه کوچکی که در وصف کس دیگر بگویند). البته، می‌توان واژه های کهن را در معنایی گسترده‌تر استفاده کرد و به آنها جان داد، ولی با توجه به حضور پررنگ واژه شعر، بهتر است، چامه در همان معنای محدودش استفاده شود ( ااتفاقا در آن معنا می‌تواند بسیار مفید باشد). در متن‌های امروزی تنها استاد زبان و ادبیات فارسی که چامه را در معنای کلی شعر به‌کار می برد، کزازی است. محمود 20:34, ۱۷ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)


این را هم برای فردی بنام «مانی» و هم فردی بنام «آریوبرزن» مینویسم. همین حرف شما اقراریست بر ناآگاهی شما از توانائی فردوسی در شعر. مگر فردوسی، بقول بچه ها، در شاعری کم میاورده که در جائی نتواند واژه‌ی «چامه» را در بحر متقارب بگنجاند و دست به دامان واژه‌ای عربی شود که وزن و رکن شعرش درست بشود؟ اهل فن به این حرف شما میخندند. در مورد هر شاعری هم بشود چنین حرفی را زد، در مورد فردوسی یکنفر نمیشود. همانطور که گفتم و نمونه آوردم، فردوسی بدون استثناء این واژه را همراه با آلات موسیقی و در کاربرد نغمه سرائی استفاده کرده. شما هم سوادتان کم است و هم مشخصا تعصب دارید (و ایندو صفت غالبا در افراد همراه هستند) و با زبان پارسی دوستی خاله خرسه میکنید. ویرایش‌های هردوی شما مشخصا نشان میدهد که شما تمام توجه‌تان به ظاهر و به واژگان است و بس و نه عمق دارید و وجوه دیگر مفاهیم، پدیده‌ها و ارزش‌ها برای شما جلوه‌ای ندارند. من از شما همینجا جلوی همه میخواهم که شما هم مانند من، از ادبیات پارسی و آنهم از استادان بزرگ و نه هر گره گوره‌ای که در این شصت، هفتاد سال اخیر مدعی علامگی شده، نمونه بیاورید که نشان دهد استادان مسلم زبان و ادب پارسی از این واژه در کاربرد شعر بطور عمومی (و نه گونه‌ای خاص از شعر) استفاده کرده‌اند. تا زمانی هم که نمونه ارائه نداده‌اید، دیگر مقالات را قربانی تعصب و ناآگاهی خود نکنید.
درضمن آقای مانی، آن دو پیوندی را که داده‌اید، یکی وبنوشت (=وبلاگ) شخصی است و دیگری وبگاه (=وب سایت) فردی که بنظر میآید عقب افتادگی ذهنی دارد و من آن وبگاه را با سرگرمی تمام ولی در عین‌حال، با حسی شدید از ترحم برای آن فرد که خود را هم «منوچهر آرین» معرفی میکند (نمیدانم چرا بی اختیار بیاد «مانی پارسا» و «آریوبرزن» افتادم؟!!) مرور کردم. این ابله شعری از سعدی شیرازی را از مولانا معرفی میکند، و در آن شعر هم دست میبرد تا یک واژه عربی را پارسی کند! در همان وبگاه این را نوشته:
کهن جامه ي خويش پيراستن // به از جامه ي عاريت خواستن ___مولوي بلخي
اولا که این شعر از سعدیست نه از مولانا (یا بقول این بیسواد «مولوی»)، ثانیا اصل شعر سعدی اینست: کهن خرقه‌ی خويش پيراستن // به از جامه‌ی عاريت خواستن
میبینید که این احمق متعصب بخودش اجازه داده که در شعر سعدی (یا بقول خودش مولاتا) دست ببرد و آن را به میل خودش تحریف کند تا یک واژه‌ی عربی را با واژه‌ای پارسی جایگزین کند. اگر از صنعت شعر حتی الفبائی را آموخته بود، میفهمید که همین یک تحریف ظاهرا بی ضرر، شعر را از حد سعدی شیرازی چندین درجه پائین می‌آورد. کوچکترین جای تعجبی نیست که امثال شما در چنین وبگاه‌هائی بگردید و چه بسا که خودتان همان فرد «زبانشناس» باشید، چون زبانشناسی‌اش هم به زبانشناسی هردوی شما میخورد. لطفا دیگر ویرایش‌های مردم را متعصبانه عوض نکنید وگرنه کار به درگیری و رای‌گیری خواهد کشید، با نظارت مدیران. --اردشیر 06:20, ۱۸ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)


کاربر اردشیر که نیامده با واژه‌های زشت و توهینهای پیاپی ما را نواخته‌اند و لابد از این برخورد زشت و زننده ایشان می‌شود درک کرد که ایشان در چه جایگاه دانشی بالاییند و امثال من و جناب مانی چه پایه بی‌سواد و متعصب!هراندازه که ما سطحی هستیم ایشان عمیق ژرفند!بیگمان با بحث می توان به نتیجه رسید ولی اگر به این بخش از سخنان این استاد فرزانه! نگاهی بیفکنیم:من از شما همینجا جلوی همه میخواهم که شما هم مانند من، از ادبیات پارسی و آنهم از استادان بزرگ و نه هر گره گوره‌ای که در این شصت، هفتاد سال اخیر مدعی علامگی شده، نمونه بیاورید که نشان دهد استادان مسلم زبان و ادب پارسی از این واژه در کاربرد شعر بطور عمومی (و نه گونه‌ای خاص از شعر) استفاده کرده‌اند. تا زمانی هم که نمونه ارائه نداده‌اید، دیگر مقالات را قربانی تعصب و ناآگاهی خود نکنید.یعنی پیش پیش هر آن کس را به جز خویش و مریدانش را گره گوری!خوانده‌اند.دیگر چه جای بحثی؟!آن هم با هر کسی که در هر خطش چندین ناسزا به کسانی که چو او نمی‌اندیشند حواله می‌کند؟!--Ariobarzan 09:44, ۱۸ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)
چه منطق جالبی. چون من نوشتم از استادان مسلم زبان پارسی و نه هر «گره گوره ای»، این به شما بهانه میدهد که از نمونه آوردن فرار کنید؟ فرض کنید این به شما بهانه میدهد که برای من مثالی نیاورید، ولی دیگران هم اینجا هستند، برای مثال، شما در جائی به کسی (اگر اشتباه نکنم، کاربر حسام بود) در مورد اینکه «چامه» همان «شعر» است به حساب خودتان «آموزش» داده‌اید!! اینک که من با ارائه‌ی مثال ادعای شما را به چالش کشیده‌ام، شما به خاطر دیگران هم که شده، نه بخاطر من یک نفر، باید ادعای خودتان را با نمونه‌های معتبر پشتیبانی کنید. درضمن شما مجددا «شعر» را در مقالات با «چامه» جایگزین کرده‌اید بدون اینکه حتی برای ما بیسوادان چند نمونه‌ی معتبر آورده باشید. --اردشیر 06:44, ۱۹ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)
من با کاربر حسام در مواردی اختلاف نظر دارم،ولی پای ایشان را به میان نکشید زیرا ایشان با شما سنجیدنی نیستند.چیزی که سبب می‌شود بیهوده وقتم را با بحث با شما هدر ندهم روش بحث توام با ناسزاگویی و بی‌ادبانه شماست.--Ariobarzan 01:28, ۲۲ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

پایان درگیری بر سر «چامه»[ویرایش]

بر طبق وپ:سره استفاده از «چامه» به جای شعر ممکن نبوده و نیست. بعلاوه، مصادیق این کلمه در ادبیات فارسی هنوز به اندازهٔ کافی به دقت بررسی نشده است. بنابراین به نظر می‌رسد داریم اطلاعات غلط می‌دهیم (یا شبههٔ این وجود دارد)، بنابراین لطفاً در مورد این مساله با ذکر منابع مکتوب (و اگر غیرمکتوب است، معتبر باشد) و ترجیحاً با مصادیقی که دقیقاً دیدگاه شما را ثابت می‌کند بحث کنید. پس از یک هفته تا ده روز در مورد صفحهٔ تغییر مسیر به «شعر» تصمیم‌گیری خواهد شد. --شروین افشار 02:56, ۲۲ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

بسیار خوب،بیش از این پتانسیل بحث خودمان را هدر ندهیم هم بهتر است،ولی بی‌گمان این پرونده نه در ویکی‌پدیای فارسی و نه در زبان فارسی بسته نشده و نخواهد شد.--Ariobarzan 03:07, ۲۲ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

نه...منظورم این نیست که «سمبل‌»اش کنیم...از همین امروز با سواد اندک خودم دنبال منابع خواهم رفت. واژه‌نامه Steingass را که مانی توصیه کرده بود همین الان بررسی کردم و کل ورودی‌ها را کامل و نقطه‌نیانداز می‌آورم. --شروین افشار 04:39, ۲۲ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

من هم نامی از سمبل کردن نبردم!موضوع این است که تا زمانی که نمی‌دانم کی دستم از همه جا کوتاه است و زمان زیر و رو کردن کتابها را ندارم،با این همه چون می‌دانم بهانه خوبی نیست پیشنهاد می‌کنم که یا موضوع را ببندید تا مدرکی بهتر پیدا شود و ما هم تا آن زمان با همان شعر کنار بیاییم،و یا اینکه یک بازه زمانی تعیین کنید تا دوستان منابع خودشان را بیاورند و یک بحث روی این داستان انجام گیرد و نتیجه را نیز همه بپذیرند.به شخصه پیشنهاد یکم را ترجیح می‌دهم.--Ariobarzan 03:51, ۲۲ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

«چامه» در منابع مختلف[ویرایش]

Steingass

chāma : chāma, chāma, A poem not exceeding seventeen couplets; a song; a word. [۲]

chāma-goy : chāma-goy, chāma-goy, Singer of odes; a poet. [۳]

و معانی «Ode» از آریانپور آنلاین اگر فرصت مراجعه نداشتید : «قطعه شعر بزمی، غزل، چكامه، قصیده.». در فرهنگ اصطلاحات ادبی در زبان انگلیسی (مارتین گری، ترجمهٔ منصوره شریف‌زاده، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انسانی) در تعریف «Ode» مشخصاً «قصیده» آمده است.

فرهنگ عمید : «چامه: شعر، غزل، سرود» و «چامه‌سرا: سرایندهٔ چامه، شاعر، غزلسرا، تصنیف‌ساز||آوازخوان که شعری را با آواز بخواند»

شاهنامهٔ فردوسی:

  • جستجو برای «چامه» در شاهنامهٔ فردوسی [۴] و
  • نمونه از یک مدح (که با عنوان چامه) برای بهرام‌گور سروده شده [۵] (بیت ۱۲-۲۲) و در مقاله‌ای بدون منبع و ماخذ چیزهایی در این باره نوشته شده است.

دیگر آثار شعر کهن: در مجموعه‌ای از شعر کهن که در ری‌را - کتابخانهٔ آزاد فارسی از ۳۴ شاعر موجود است، بسامد «چامه» صفر است.

لغت‌نامهٔ دهخدا: «چامه» : شعر بود (فرهنگ اسدی). بمعنی شعر باشد عموماً (برهان). مطلق شعر را گفته‌اند. چکامه نیز آمده. هر کلام موزون و شعر عموماً (ناظم‌الاطباء). شعر در مقابل نثر که «چانه» باشد. منظومه. نشید. سخن منظوم و موزون. کلام مقفی : «یک شبانروز اندر آن خانه/گاه چامه سرود و گه چانه» (از فرهنگ اسدی) ||غزل را گویند خصوصاً و آن مطلعی است با ابیات متوازنه متشارکه در قافیه و ردیف کمتر از هفده بیت (برهان). غزل را گویند (انجمن آرا). غزل خصوصاً (ناظم الاطباء).(فرهنگ نظام). ||سرود.(نسخه‌ای از فرهنگ اسدی)(ناظم‌الاطباء).نغمه(ناظم‌الاطباء).آهنگ. آواز. دستگاه موسیقی. [توضیح اینکه تمام مثال‌های نمونه‌ای که برای این سومی آمده است از فردوسی و سنایی است، موارد مربوط به فردوسی را می‌توانید در بالا بیابید. سنایی: «سرمایهٔ عشقند چو بر چامه سرایند/پیرایهٔ نازند چو در خدمت یارند» و نامعلوم (از فرهنگ اوبهی) : «بزد دست و طنبور در بر گرفت/سرائیدن چامه اندر گرفت». ||به معنی سخن هم آمده است. (برهان)(ناظم‌الاطباء)

«چکامه»: قصیده را گویند و آن مطلعی است با ابیات متوازنهٔ متشارکه در قافیه و ردیف زیاده بر هفده بیت مبتنی بر هفت شرظ چنانکه نزد اهل این صنعت مبین است (برهان). شعر و قصیده است (انجمن آرا). قصیده و جغامه(ناظم‌الاطباء). چامه و سرواد و شعر و سرود و چگامه: قاآنی : «اگر قبول ملک افتد این چکامهٔ نغز/به آب سیم نگارمش بر صحیفهٔ زر»

لطفاً منابع‌تان را بیافزایید. --شروین افشار 03:39, ۲۲ آوریل ۲۰۰۶ (UTC)

شاعران معاصر[ویرایش]

این فهرست را از متن مقاله به دلیل نا همخوانی با محتوا و مشکلات دیگر ناشی از فهرست که مقاله درگیر آنها نیست، برداشتم ... در صورت لزوم می توان یک فهرست دیگر تهیه کرد یا اینکه تنها به رده شاعران معاصر ایران اکتفا نمود ... مشکلاتی که فهرست درگیر آن می باشد مانند notable بودن واضح است و نیاز به شرح ندارد ... و نباید این مشکلات مقاله را تحت تاثیر قرار دهد ایرناواش ۰۷:۴۵, ۱۰ اکتبر ۲۰۰۶ (UTC)

عرفان رمضانی 3erfanramezani (بحث) ‏۱۱ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۱۹:۵۴ (UTC)پاسخ

انواع و جریان‌های شعر نو فارسی[ویرایش]

بنده این چهار بند زیر را به عنوان جریان های شعر معاصر اضافه کردم، که قطعا جای بحث و اصلاح دارد.

   * شعر نیمایی
   * شعر حجم
   * شعر سپید
   * شعر دهه هفتاد یا شعر پست‌ مدرن

لطفا پیش از حذف، بحث کنید ... برای نمونه شعر دهه هفتاد اصطلاح جاافتاده ای شده که خیلی ها هم آنرا نمی پسندند، اگر عنوان های مناسب تری برای این جریان های شعری دارید پیشنهاد کنید، مسلما جریان شعر و ادبیات در ایران را نمیتوان با یک جریان جهانی مانند سوررئالیسم یا پست مدرنیسم به طور مناسب نامگذاری کرد از طرفی هم نمیشود بگوییم یدالله رویایی ایسم یا رضا براهنی ایسم!


واما بعد! در ویرایش مقاله شعر، سعی در دسته بندی و عنوان بندی کردم که اشکالات و کمبود های آن با پیشنهاد و ویرایش قابل اصلاح است، امامساله مهمتر خالی بودن زیر خیلی از عنوان ها در مقاله اصلی و نداشتن مقاله برای بسیاری از آنها به طور مستقل است. امیدوارم با تلاش دوستان تکمیل گردد. ایرناواش ۰۶:۳۲, ۱۴ نوامبر ۲۰۰۶ (UTC)

شعر[ویرایش]

www.shereno.com


www.shaneshabestan.parsiblog.com


www.sheroghese.persianblog.ir


من که از این دو وبلاگ خیلی خوشم امد .

شعر یا شعر فارسی؟[ویرایش]

این مقاله همه‌اش درباره شعر فارسی است نه کلیت شعر.بهنلم ‏۱۴ دسامبر ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۸ (UTC)پاسخ

  • من هم با شما موافقم. این برگه باید به شعر(به دور از تقسیم‏بندی‏ها و سبک‏های شعر فارسی) بپردازد. البته اگر مقاله کامل باشد می‏توان در بخشی به آن اشاره کرد. بنابراین به جز پاراگراف نخست، بقیه‏ی مطالب هیچ ارتباطی به مقاله ندارند و به نظر من جایشان اصلن اینجا نیست. دوستان اگر مایل باشند می‏توانیم بهتر در ویکی‌پروژه ادبیات همکاری کنیم و بخش ادبیات را از این آشفتگی برهانیم. کاربر:beheshtihossein Beheshtihossein ‏۱۰ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۱۴ (UTC)پاسخ

بازنویسی صفحه‏ی شعر[ویرایش]

با درود به دوستانی خبری ازشون نیست! عزیزان من این صفحه که برگه‏ی اصلی‏ی ویکی‏پروژه‏ی شعر است رو بازنویسی کردم و مطالب بی‏ربط رو زدودم. سعی کردم تا جایی که برام مقدوره منابع اضافه کنم اما به نظر من هنوز این برگه خرد است و نیاز به گسترش داره. پس لطفن بخونید و نظرتون رو بگید. اگرم بتونید منابع بهتری اضافه کنید که سرفرازمون کردید. از اونجایی که بحث یه خورده تخصصی‏ئه پیش از شرکت در بحث چیزی رو حذف یا واگردانی نکنید. کمی کامل‏تر بشه می‏تونیم درگاه شعر رو فعال کنیم. من به درگاه:ادبیات هم یه آب و جارویی زدم، میز و قلیون نداریم اما اگر سر بزنید می‏‏تونیم یه چای با هم بخوریم و چند تا ویرایش کنیم. سپاس کاربر:Beheshtihossein

  • دوستان عزیز همین‏طور که ملاحظه می‏کنید، بخش تاریخچه‏ی شعر چه در بخش شعر فارسی چه در شعر جهان، خیلی ناقصه. لطف کنید و کمی به مقاله اضافه کنید.
  • چند تا عکس هم داشته باشیم خوبه!
  • جای جریان‏های شعری بعد از نیما هم خیلی خالیه. دوستان نظرتون چیه که شعر فارسی رو به دوبخش پیشانیمایی/پسانیمایی تقسیم کنیم؟ البته این تقسیم بندی از سوی علی باباچاهی مطرح شده و خودش توی کتاب‎‏ها و نوشته‏هاش از همین عناوین استفاده کرده. این طوری می تونیم جریان‏های شعری پس از نیما رو توی یک رده به اسم پسانیمایی گرد هم بیاریم. دیگه مشکل شعر سپید و شعر حجم و موج و نو همه یکجا گرد هم می یاد. کاربر:Beheshtihossein

بایگانی منابع برخط[ویرایش]

ربات:بایگانی همه منابع برخط انجام شد ✓ Fajrbot (بحث) ‏۱۷ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۱ (UTC)پاسخ

پیوندهای خارجی اصلاح شدند (سپتامبر ۲۰۱۹)[ویرایش]

سلام همکاران ویرایشگر.

من به‌تازگی ۴ پیوند خارجی موجود در شعر را اصلاح کردم. لطفاً ویرایشم را بازبینی کنید. اگر پرسشی دارید یا می‌خواهید ربات پیوندها یا چند صفحه را نادیده بگیرد، لطفاً این راهنمای ساده را برای دریافت اطلاعات بیشتر ببینید. من تغییرات زیر را انجام دادم:

لطفاً برای اصلاح خطاهای ربات به راهنما مراجعه کنید.

با احترام.—InternetArchiveBot (گزارش اشکال) ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۶:۵۲ (UTC)پاسخ

پیوندهای خارجی اصلاح شدند (اکتبر ۲۰۱۹)[ویرایش]

سلام همکاران ویرایشگر.

من به‌تازگی ۳ پیوند خارجی موجود در شعر را اصلاح کردم. لطفاً ویرایشم را بازبینی کنید. اگر پرسشی دارید یا می‌خواهید ربات پیوندها یا چند صفحه را نادیده بگیرد، لطفاً این راهنمای ساده را برای دریافت اطلاعات بیشتر ببینید. من تغییرات زیر را انجام دادم:

لطفاً برای اصلاح خطاهای ربات به راهنما مراجعه کنید.

با احترام.—InternetArchiveBot (گزارش اشکال) ‏۲۳ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۴:۲۱ (UTC)پاسخ