اسفندیار: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{دیگر کاربردها}} |
{{دیگر کاربردها}} |
||
{{جعبه اطلاعات شخصیتهای اسطورهای ایران |
{{جعبه اطلاعات شخصیتهای اسطورهای ایران |
||
|نام=اسفندیار |
|نام = اسفندیار |
||
|تصویر =Esfandiyar Ramsar.jpg |
|تصویر = Esfandiyar Ramsar.jpg |
||
|عنوان تصویر=[[تندیس]] اسفندیار در شهر [[رامسر]] در کنار پلکان [[هتل قدیم رامسر]] |
|عنوان تصویر = [[تندیس]] اسفندیار در شهر [[رامسر]] در کنار پلکان [[هتل قدیم رامسر]] |
||
|اندازه تصویر=220px |
|اندازه تصویر = 220px |
||
| زادروز و زادگاه = |
| زادروز و زادگاه = |
||
| ناپدیدشدن = |
| ناپدیدشدن = |
||
| وضعیت = |
| وضعیت = کشتهشده |
||
| درگذشت و مکان درگذشت = |
| درگذشت و مکان درگذشت = |
||
| علت مرگ =برخورد تیر زهرآگین با چشمانش از سوی [[رستم]] |
| علت مرگ = برخورد تیر زهرآگین با چشمانش از سوی [[رستم]] |
||
| محل زندگی = |
| محل زندگی = |
||
| ملیت = |
| ملیت = ایرانی |
||
| نامهای دیگر |
| نامهای دیگر =اسپندیار |
||
| تبار =تبار پدری به [[گشتاسپشاه|گشتاسپ]] و [[لهراسب]] |
| تبار = تبار پدری به [[گشتاسپشاه|گشتاسپ]] و [[لهراسب]] |
||
| شاگرد = |
| شاگرد = |
||
| استاد = |
| استاد = |
||
| پیشه =[[پهلوان]] |
| پیشه = [[پهلوان]] |
||
| شناختهشده برای |
| شناختهشده برای = |
||
| لقب = |
| لقب = |
||
| دوره = |
| دوره = [[کیانیان|کیانی]] |
||
| پس از = |
| پس از = |
||
| پیش از = |
| پیش از = |
||
| مخالفان = |
| مخالفان = |
||
| دین = |
| دین = [[مزدیسنا]] |
||
| مذهب = |
| مذهب = |
||
| منصب = |
| منصب = |
||
| همسر = |
| همسر = [[همای]] |
||
| فرزندان =[[نوشآذر (پسر اسفندیار)|نوشآذر]]{{سخ}} [[مهرنوش پسر اسفندیار|مهرنوش]]{{سخ}} [[بهمن پسر اسفندیار|بهمن]] |
| فرزندان = [[نوشآذر (پسر اسفندیار)|نوشآذر]]{{سخ}} [[مهرنوش پسر اسفندیار|مهرنوش]]{{سخ}} [[بهمن پسر اسفندیار|بهمن]] |
||
| والدین = [[گشتاسپشاه|گشتاسپ]] و [[کتایون]] |
| والدین = [[گشتاسپشاه|گشتاسپ]] و [[کتایون]] |
||
| خویشاوندان |
| خویشاوندان = |
||
}} |
}} |
||
'''اسفندیار'''، پسر [[گشتاسپ]] و [[کتایون]]، و نوهٔ [[لهراسپ]]، شاهزاده کیانی در تاریخ اسطورهای و حماسی ایران و قهرمان جنگهای مقدس کیش زرتشتی است که بیشتر برای نبرد سوگانگیزش با [[رستم]]، دیگر پهلوان ایرانی شناخته میشود.<ref name="iranica">{{یادکرد وب|نویسنده =Ehsan Yarshater |نشانی = http://www.iranicaonline.org/articles/esfandiar-1-son-gostasp |عنوان =ESFANDĪĀR | ناشر =ENCYCLOPÆDIA IRANICA |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۱۹ آوریل ۲۰۱۶}}</ref> برادرانش [[پشوتن]] و [[فرشیدورد]]، عمویش [[زریر]] و پسرانش [[نوشآذر]] و [[مهرنوش]] و [[بهمن]] نام داشتهاند. اسفندیار رویینتن بود، در [[شاهنامه]] به چگونگی رویینتن شدن اسفندیار اشارهای نشده است اما در زراتشتنامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که [[زردشت]] اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب مقدس شستوشو داد که همین سبب رویینتنی او گشت و تنها چشمانش آسیبپذیر باقیماند. اسفندیار در نبرد با [[ارجاسب]] فرماندهی سپاه گشتاسب را بر عهده داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما [[گرزم]] پادشاه را علیه اسفندیار شورانید؛ چنانکه دستور داد اسفندیار را در [[گنبداندژ]] زندان کنند. اسفندیار توسط [[رستم]] (با رهنمایی [[سیمرغ]]) با تیر دو سمی که به چشمانش برخورد کرد کشته شد. |
'''اسفندیار'''، پسر [[گشتاسپ]] و [[کتایون]]، و نوهٔ [[لهراسپ]]، شاهزاده کیانی در تاریخ اسطورهای و حماسی ایران و قهرمان جنگهای مقدس کیش زرتشتی است که بیشتر برای نبرد سوگانگیزش با [[رستم]]، دیگر پهلوان ایرانی شناخته میشود.<ref name="iranica">{{یادکرد وب|نویسنده =Ehsan Yarshater |نشانی = http://www.iranicaonline.org/articles/esfandiar-1-son-gostasp |عنوان =ESFANDĪĀR | ناشر =ENCYCLOPÆDIA IRANICA |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۱۹ آوریل ۲۰۱۶}}</ref> برادرانش [[پشوتن]] و [[فرشیدورد]]، عمویش [[زریر]] و پسرانش [[نوشآذر]] و [[مهرنوش]] و [[بهمن]] نام داشتهاند. اسفندیار رویینتن بود، در [[شاهنامه]] به چگونگی رویینتن شدن اسفندیار اشارهای نشده است اما در زراتشتنامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که [[زردشت]] اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب مقدس شستوشو داد که همین سبب رویینتنی او گشت و تنها چشمانش آسیبپذیر باقیماند. اسفندیار در نبرد با [[ارجاسب]] فرماندهی سپاه گشتاسب را بر عهده داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما [[گرزم]] پادشاه را علیه اسفندیار شورانید؛ چنانکه دستور داد اسفندیار را در [[گنبداندژ]] زندان کنند. اسفندیار توسط [[رستم]] (با رهنمایی [[سیمرغ]]) با تیر دو سمی که به چشمانش برخورد کرد کشته شد. |
نسخهٔ ۱۸ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۳۱
الگو:جعبه اطلاعات شخصیتهای اسطورهای ایران اسفندیار، پسر گشتاسپ و کتایون، و نوهٔ لهراسپ، شاهزاده کیانی در تاریخ اسطورهای و حماسی ایران و قهرمان جنگهای مقدس کیش زرتشتی است که بیشتر برای نبرد سوگانگیزش با رستم، دیگر پهلوان ایرانی شناخته میشود.[۱] برادرانش پشوتن و فرشیدورد، عمویش زریر و پسرانش نوشآذر و مهرنوش و بهمن نام داشتهاند. اسفندیار رویینتن بود، در شاهنامه به چگونگی رویینتن شدن اسفندیار اشارهای نشده است اما در زراتشتنامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که زردشت اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب مقدس شستوشو داد که همین سبب رویینتنی او گشت و تنها چشمانش آسیبپذیر باقیماند. اسفندیار در نبرد با ارجاسب فرماندهی سپاه گشتاسب را بر عهده داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما گرزم پادشاه را علیه اسفندیار شورانید؛ چنانکه دستور داد اسفندیار را در گنبداندژ زندان کنند. اسفندیار توسط رستم (با رهنمایی سیمرغ) با تیر دو سمی که به چشمانش برخورد کرد کشته شد.
ریشهشناسی نام
نام اسفندیار در اوستا به گونهٔ Spəntōδāta- (آفریدهٔ/دادهٔ خدایی) آمده است. گونهٔ میانهای آن *Spandadāta- که میبایست در فارسی باستان رواج میداشته است، میتواند از Sphendadátes، نام مغی که پس از مرگ بردیا پسر کوروش و مرگ کمبوجیه خود را شاه خواند، گرفته شده باشد. گونهٔ فارسی میانهٔ آن را میتوان اسْپَنْدَداتْ یا اسْپَنْدیاتْ خواند (د و ی در خط پهلوی شکسته دارای نشانه مشترک هستند) که در عربی به گونهٔ اسفندیاذ و اسفندیار بازتاب یافته است. در زبان ارمنی دو گونه از این نام یاد شده است که اسْپَنْدَرَت (گونهٔ نخستین) و اسْپَنْدیَتْ (گونهٔ پسین) هستند.
منبعشناسی
کهنترین منبعی که نام اسفندیار در آن یاد شده اوستا است که در آن اسفندیار را taxma- گفتهاند که به معنی «نیرومند، دلیر» است. کتاب ایادگار زریران که گویا یک نوشته پارتی بوده که گونهی اصلاحشدهٔ آن به زبان پارسی میانه امروزه در دست است، دربارهٔ نخستین تاختن ارجاسپ به ایران، پادشاه خیونها (قبیلهای دشمن که آیین پیشازرتشتی را پرستش میکردند)، دربارهٔ دلیریها و شهیدشدن زریر، عموی اسفندیار، دربارهٔ دلاوریهای پسر زریر که بستور نام دارد و بیدرفش فرومایه را میکشد، و در نهایت دربارهٔ اسفندیار که پس از مرگ زریر، لشکر ایران را رهبری کرده و خیونها را شکست میدهد، میپردازد. هرچند که این جنگ، جنگی دینی و مذهبی است، نوشتهٔ یادگار زریران لحن و آهنگی حماسی دارد، نه دینی.
اشارههای دیگر به اسفندیار در نوشتههای پارسی میانه ناچیز است. یکی از کهنترین آنها در نوشتهٔ درخت آسوریگ است که رودْسْتَهْم (رستم) و سْپَنْدَدات را یاد کرده است. در بندهشن، اسفندیار در تبارنامهٔ دومین دوره کیانیان نام برده شده است. در دینکرد او را پدر بهمن برشمردهاند و یکی از نخستین کسانی گفتهاند که در بلخ در دربار گشتاسپ، که دین زرتشت را گسترش داده است. متن ازدسترفتهٔ اوستایی ویشتاسپ ساست که خلاصه آن در دینکرد آمده و دربارهٔ گرویدن گشتاسپ به کیش زرتشتی است، میبایست به گرویدن اسفندیار هم پرداخته باشد. در ترجمه پهلوی از ویشتاسپ یشت، اسفندیار نمونهی برجستهٔ یک جنگجو برشمرده شده است.
منبع فارسی بزرگ برای اسفندیار، شاهنامه فردوسی است که ۱۰۱۵ بیت (در ویرایش خالقی، در ویرایش مسکو ۱۰۰۹ بیت) از دقیقی را در خود دارد که در آغاز داستان پادشاهی گشتاسپ گنجانده شدهاند. درونمایهٔ این بیتها همان چیزهاییست که در ایادگار زریران نوشته شده است. گفتههای خود فردوسی در جایی آغاز میشود که ارچاسپ پسر خود کُهْرَم را برای دیدهوری به ایران میفرستد، و با بازگشتن بهمن پسر اسفندیار به دربار گشتاسپ پس از تربیتیافتن به دست رستم، داستان اسفندیار پایان مییابد.
در یک اثر فارسی زرتشتی به نام زراتشتنامه که به دست زردشت بهرام پژدو در سده سیزدهم میلادی نوشته شده یا شاید زودتر نوشته شده است، به زندگینامه زرتشت پرداخته و معجزههای او را با جزئیات بازگو میکند. گویا این نوشته بر پایهٔ داستانهایی که در اوستای ساسانی و تفسیرهای آن آمده بوده، نوشته شده است. یک نوشتهٔ پهلوی دیگر در سده نوزدهم به نام ویزیرکرد دینی (Wizirkard ī dēnīg) که به اشتباه گفته شده است به دست پسرعمو و پیرو زرتشت، Maidiyoma نوشته شده است، گزارشهایی درباره اسفندیار دارد که پیش از آن نیز در نوشتههای پهلوی کهنتر آمده بودهاند.
در تاریخها عربی، تاریخ غرر نوشتهٔ ثعالبی همانندی زیادی با شاهنامه دارد و باید از روی همان منبعی که شاهنامه نوشته شده، نوشته شده باشد. این کتاب دورودرازترین و خوشساختارترین روایت از کردههای اسفندیار را بدست میدهد. با این همه ناهمسانیهای کوچکی هم بین آنها پیدا میشود. هرچند که روایت طبری از پادشاهی گشتاسپ (بشتاسب به گفتهٔ او) آمیختهای درهم و برهم از سنتهای ایرانی، بابلی و انجیلی است، که احتمالاً برگردانندگان خداینامهٔ پهلوی به عربی از خود ساختهاند تا روایتهای ایرانی و سامی را با هم سازگار کنند، گزارشی کوتاه دربارهٔ اسفندیار دارد که بنیاد آن با شاهنامه و ثعالبی سازگار است. بلعمی نیز چیز بیشتر از طبری دربارهٔ اسفندیار نگفته است.
ابوحنیفه دینوری گزارشی از اسفندیار آورده که تا اندازهای با دیگران ناسازگار است و نویسندهٔ ناشناس نهایت العرب هم آنها را بازگو کرده. نولدکه آن را دروغین پنداشته و ادوارت جی. براون هم از اینکه زمان زیادی روی آن گذاشته افسوس خورده است.
نولدکه بر این باور است که شاید هنگامی که اوستا نوشته میشده، مجموعهای از افسانههای دربارهٔ کیانیان، شاید حتی به گونهٔ نوشتاری، در دست موبدان بوده است. از آنجا که اوستا تا پیش از سده چهارم میلادی به گونهٔ نوشتاری درنیامده بود، تنها یک روایت ترتیبی شفاهی که ازبرخوانان و خنیاگران آن را پخش کردهاند، میتوانسته در دسترس بوده باشد. برخی از اسطورهها و افسانهها که در اوستا به گونهٔ گنگ از آنها سخن رفته، در کتابهای ساسانی با جزئیات آمده بوده است که امروزه در دست نیستند، که از میان آنها میتوان خداینامه را نام برد که نوشتهای به پارسی میانه بوده و پیشگام شاهنامه شمرده میشود. چند کتاب دیگر نیز گویا دربردارندهٔ داستانهای اسفندیار بودهاند. ابن ندیم «از میان کتابهایی که ایرانیها دربارهٔ داستانها و افسانههای شاهان خود نوشتهاند» از کتابی با نام رستم و اسفندیار نام برده است که بدست Jabala b. Sālem به عربی برگردانده شده بوده است. مسعودی گزارش کرده است که کردههای اسفندیار در کتابی با نام «پیکار» آمده بوده که بدست ابن مقفع به عربی برگردانده شده بوده. مسعودی در کتاب Tanbīh خود گزارش کرده که این کتاب به جنگ میان ایران و توران پرداخته بوده است. او همچنین از کتابی فارسی یاد کرده است که سَکیسَران نام داشته و دربردارندهٔ داستانی از اسفندیار بن بستاسف، مرگ او بدست رستم و مرگ رستم بدست بهمن بن اسفندیار بوده است. بر پایهٔ گفتهٔ مسعودی، ایرانیها در این کتاب داستانهای والای خود را نوشته بودند و این کتاب دربردارندهٔ اطلاعاتی دبارهٔ نیاگان و شاهانشان بوده است. این کتاب از پارسی میانه به عربی با نام al-fārsīya al-ūlā ترجمه شده بود. اگر عنوان کتاب آن طور که به گونهٔ «سران سکاها» فهمیده شده، درست باشد، این کتاب میبایست بر روی کردههای خاندان زال و رستم تمرکز کرده باشد.
زندگی و کردههای اسفندیار
پدر و مادر و خویشاوندان
بر پایهٔ منابع، اسفندیار بزرگترین پسر و جانشین گشتاسپ و همچنین نوهٔ لهراسپ است. او به دوره دوم دودمان کیانیان تعلق داشته است. در اوستا نام مادر او Hutaosā- (که در تفسیر پهلوی آن و دیگر منابع اسلامی Hutōs نوشته شده) بوده و مادر او از خاندان نوذر بوده است. در ایادگار زریران گشتاسپ میگوید «هوتوس، خواهر و همسر من، که از او سی فرزند من زاده شدهاند». دقیقی نام مادر او را ناهید آورده است که دختر قیصر روم بوده و شاه گشتاسپ به او کتایون میگفته. فردوسی و ثعالبی نام مادر او را کتایون مینویسند. بر پایهٔ گفتهٔ آنان، او دختر شاه روم (که نامی برای بیزانس، یونان یا روم است)، بوده و هنگامی که گشتاسپ در آنجا بوده و دربار پدرش را با پرخاش ترک کرده بوده، با هم ازدواج کردهاند.
شمار برادران اسفندیار تا اندازهای در منابع به شکل آشفته و گیجکننده آمده است. در ایادگار زریران، جاماسپ فرزانه، وزیر گشتاسپ، پیشبینی میکند که ۲۳ پسر و برادر شاه در جنگ کشته میشوند. بر پایه شاهنامه، گشتاسپ ۳۸ پسر خود را در جنگ دوم با ارجاسپ از دست میدهد و اسفندیار سوگند میخورد که کین آنان را بستاند. در جایی دیگر با این حال،، جاماسپ او را آگاه میکند که پنج تا از ۳۸ برادرش در جنگ زنده میمانند.
برجستهترین برادر اسفندیار پشوتن است که یکی از جاویدانان زرتشی است که یاریدهندگان سوشیانت است. در شاهنامه او مشاور و پشتیبان اسفندیار است و همچنین فرمانده لشکر اوست که او را هم در جنگ با ارجاسپ و هم در جنگ با رستم همراهی میکند. او خردمند و پارسا و دادگر است. برادر عزیزکرده اسفندیار فرشیدورد است. دیگر برادر پارسای او Frašō.kara در یشتها یاد شده، اما در شاهنامه نام او نیامده. دقیقی دست کم از دو برادر دیگر اسفندیار یاد میکند که یکی اردشیر و دیگری شیداسپ است. دقیقی گویا از دو برادر دیگر او هم نام میبرد. اورمزد یا شیراورمزد و نیودار یا نیوزار یا دیگر گونههای این نامها که همه آنها در جنگ نخست با ارجاسپ جان میدهند. هیچکدام از این شخصیتها در اوستا، ایادگار زریران و بندهشن یاد نشدهاند. دقیقی همچنین بدون نام بردن کسی، از پنج برادر اسفندیار سخن میگوید که همه آنها در ستادن کین عمویشان زریر دست دارند.
دو خواهر اسفندیار در شاهنامه یاد شدهاند که بهآفرید و همای هستند (خُمانی و باذافره در طبری). گشتاسپ به هر کسی که بتواند ارجاسپ را در جنگ نخست از ایران بیرون براند، زناشویی با همای را نوید میدهد (که همای دختر گشتاسپ و خواهر اسفندیار را نباید با همای چهرزاد دختر بهمن اشتباه گرفت). چون اسفندیار در بیرون راندن سپاه ارجاسپ کامیاب میشود، همای و برادرش اسفندیار با یکدیگر پیوند زناشویی میبندند. هر دو خواهر اسفندیار در جنگ دوم با ارچاسپ بندی شده و به دز رویین برده میشوند. هر دو آنها در رشته رخدادهای سوگواری پس از مرگ اسفندیار پدیدار میشوند. آنچنان که خالقی مطلق گفته، بهآفرید که اسفندیار او را از بند رهانده، هم در کنار همای، همسر اسفندیار بوده است، ولی فردوسی از آن چیزی سخن نگفته تا با اسلام ناسازگار نباشد، هرچند که هنگامی که دربارهٔ سوگواری پس از مرگ اسفندیار در دربار سخن میراند، با برابر شمردن شمار خواهران اسفندیار با شمار همسران او، به گونهٔ ضمنی میگوید که بهآفرید هم همسر اسفندیار بوده.
در شاهنامه از مادران فرزندان اسفندیار یادی نشده. طبری نام مادر بهمن را Estūrīā مینویسد که همان استر است که آشکارا نشان از آمیختگی سنتهای ایرانی با یهودی دارد، و بهمن را همان اردشیر یکم هخامنشی میداند.
بر پایهٔ گفتهٔ دقیقی، اسفندیار چهار پسر داشت. بهمن، مهرنوش، توش (یا آذَرَفْروزْنوش)، نوشآذر (یا آذرنوش). نام هیچکدام از آنها در اوستا نیامده است. در بندهشن، Adur-tirs و Mihr-tirs را نامهای فرزندان اسفندیار یاد کردهاند که شاید بتوان آنها را با نوشآذر و مهرنوش یکی دانست. نوشآذر برجستهترین آنهاست. او هم در هر دو جنگ با ارجاسپ و هم در لشکرکشی به سیستان حضور دارد و الْوای سیستانی را میکشد و خود نیز به دست برادر رستم که زَواره است، کشته میشود.
اسفندیار، پاسدار دین زرتشت
هرچند که اسفندیار بیشتر از روی نوشتههای غیردینی و نبردش با رستم شناخته میشود، در نوشتههای زرتشتی او و به همراه زریر، از نخستین کسانی هستند که به آیین زرتشت درآمدهاند و جانفشانترین پهلوانان هستند. در اوستا اسفندیار کسی است که از این کیش پاسداری کرده و روان مقدس یا fravašī او ستوده شده است. او همچنین در چندین معجزه زرتشت حضور دارد. هنگامی که اسب بیهمتای گشتاسپ از بیماری رنجور شده و پاهای او به درون شرمگاهش میروند، اسفندیار از زرتشت درخواست میکند که او را درمان کند. پیامبر چندین شرط میگذارد که یکی از آنها این است که اسفندیار پهلوان دین شود. این داستان باجزئیات در زراتشتنامهٔ بهرامپژدو آمده است. در معجزهای دیگر، پیامبر زرتشت، آتشِ برزینمهر را در دستان گشتاسپ، جاماسپ و اسفندیار میگذارد، به گونهای که آن آتش آنها را نسوزاند. در جایی دیگر گشتاسپ از زرتشت درخواست چهار سود را میکند، ولی پیامبر تنها میپذیرد که آن چهار سود را به چهار شخص متفاوت ارزانی بدارد. به دنبال آن، گشتاسپ به جایگاه خود در جهان مینو پی میبرد، جاماسپ از همه رویدادهای گذشته، کنونی و آینده آگاه میشود، پشتوتن جاودان میشود و اسفندیار رویینتن میشود، به گونهای که «هیچ کارد تیزی نمیتواند به بدن او گزند برساند».
هنگامی که زریر و بسیاری دیگر از پهلوانان ایرانی در نخستین جنگ با ارجاسپ کشته میشوند و گشتاسپ لشکر خود را در تنگنایی سهمگین مییابد، از ته دل سوگند میخورد که اگر اسفندیار بتواند دشمن را شکست داده و از کشور بیرون براند، تخت شاهی را به اسفندیار بدهد، همچنان که پدرش لهراسپ تخت را به او واگذارده بود. ولی هنگامی که اسفندیار به این پیروزی بزرگ دست مییازد، گشتاسپ تنها همای را به او میدهد و او را هرگونه بزرگ میدارد، ولی تخت شاهی را همچنان برای خود نگه میدارد. به جای آن اسفندیار را باز هم به اردوکشیهای بیشتر میفرستد تا سرزمینها دوردست را تسخیر کرده و فرمانبردار سازد تا دین نو زرتشت را بگستراند که اسفندیار این کار را هم با کامیابی به سرانجام میرساند. در این هنگام یکی از خویشان شاه، کورزم (جورزم در طبری) که گویا Kavārasman اوستا است، اسفندیار را متهم میکند که میخواهد شاهی را بدست آورده و شاه را برکنار سازد. اسفندیار در پیش دیده همگان نخست سرزنش شده، بازداشت میشود، به غل و زنجیر کشیده میشود و در دز گنبدان زندانی میشود.
گشتاسپ آنگاه خود رهسپار سیستان میشود تا مردم آنجا را به کیش زرتشت فرا بخواند و بلخ را بیپدافند رها میکند. آگاهی از این رویدادها به ارجاسپ میرسد که در همینجا سخن دقیقی به پایان میرسد. ارجاسپ به بلخ میتازد، لهراسپ سالخورده که به آتشکده آذرنوش رفته را میکشد، خود آتشکده را در آتش میسوزاند، بسیاری از موبدان را میکشد، و همای و بهآفرید را با خود میبرد. او همچنین درفش کابیان را به دست آورده، که پرچم پادشاهی ایرانیان است. هنگامی که گشتاسپ برمیگردد تا با دشمن روبرو شود، به سختی شکست میخورد و ۳۸ تن از پسرانش کشته میشوند. او به کوهی رفته و محاصره میشود. او جاماسپ را پیش اسفندیار میفرستد تا از او کمک بخواهد که اسفندیار نخست سرباز میزند، ولی سرانجام با شنیدن اینکه برادرش فرشیدورد به سختی زخمی شده، میپذیرد که به جنگ ارجاسپ برود. او با فرشیدورد در واپسین لحظات زندگی که از درد مینالد دیدار میکند، او را میسوزاند، و سوگند میخورد که اگر پیروز شد، گزندهایی که پدرش پیش از آن به او رسانده را فراموش کند. گشتاسپ پشیمان بار دیگر صادقانه سوگند میخورد که اگر پیروز شد تخت شاهی را به او بسپارد. در آن جنگ اسفندیار دلیریها و پهلوانیهای فراوان کرده، فراوان از خیونها را میکشد و کین خود پدربزرگش لهراسپ را میستاند. ارجاسپ گریخته و اسفندیار گرگسار که سردار دشمن است را میگیرد و به او پیشنهاد میکند که اگر او را در گردش در توران راهنمایی کند، جانش را به او ببخشد.
هفتخان
بزرگترین کردهی اسفندیار گذر از هفتخان و گرفتن دز رویین است که آسیبناپذیر بوده است. خواهران اسفندیار در این دز زندانی بودهاند. راه رسیدن به این دز سرشار از خطرها و مانعهای گوناگون است. پیروز شدن و گذشتن از این سختیها، هفتخان اسفندیار را میسازند. در این راه اسفندیار دو گرگ درّندهخو، دو شیر پیلپکیر، یک اژدها، زنی جادو که خود را به گونهای دلفریب در آورده، سیمرغی هراسانگیز و دو فرزندش را میکشد، و با یاری خداوند از سرمای سهمگین سهروزه جان بدر میبرد و از پهنهای فراخ از آب رد میشود. اسفندیار آنگاه با آمیختهای از دلیری و نیرنگ دز رویین را به چنگ میآورد. او رخت بازرگانان را میپوشد، ارجاسپ را با هدیه و نثار فریب میدهد، و آنگاه در مسکن خصوصی ارجاسپ به او تاخته و او را از پای در میآورد. او به سپاهیان ایرانی که پشوتن رهبر آنهاست، علامت میدهد که به سپاه توران بتازند که هنگامی که خود اسفندیار به آن جنگ میپیوندد، به سختی سپاه توران نابود شده است. فرماندهان سپاه شکستخورده توران که کُهْرَم و اندریمان (Vandarəmainiš- در اوستا) هستند، و هر دو برادران ارجاسپ هستند، دستگیر شده و در پیش دز به دار آویخته میشوند و آنگاه خود دز را نیز در آتش میسوزاند. خواهران اسفندیار از بند رسته و مادر ارجاست، دو خواهر او و دو دختر او به بند کشیده میشوند. همه سرزمین توران از خشم اسفندیار رنج میبیند.
نبرد با رستم
پرشورترین رویداد در کارنامهٔ اسفندیار، رزم او با رستم است که یکی از درازترین و از دید ادبی برجستهترین بخشهای شاهنامه است. پس از بازگشت پیروزمندانه اسفندیار از توران او چشم دوخته است تا پدرش قولهایی که به او داده را برآورده کند، ولی گشتاسپ دوباره سر میپیچد. بر پایهٔ پیشگویی جاماسپ، هرچند که گشتاسپ میداند که مرگ پسرش بر دستان رستم انجام میشود، او اسفندیار را میشوراند تا برای آخرین بار نیز کاری سخت را انجام دهد تا او تخت شاهی را به او بسپارد. او از اسفندیار میخواهد تا به سیستان رفته و رستم نیرومند را به زنجیر بکشد و او را به بلخ بیاورد. گشتاسپ رستم را متهم میکند که خودبین شده و به دربار او ارج ننهاده. اسفندیار اعتراض کرده و بلندآوازگی رستم، پیری او، و خدمات برجستهای که به دودمان کیانیان کرده را یادآوری میکند، که سودی ندارد. سرانجام اسفندیار که تخت تأثیر غرور و فرازجویی است و میل به ستاندن تخت شاهی دارد، به همراه برادرش پشوتن و پسرانش بهمن، آذرنوش و مهرنوش و لشکری به سیستان میرود که سرزمین رستم است و پند و اندرز مادرش که تلاش میکرد او را باز دارد، خوار شمرده و حتی او را برای مخالفت با تصمیمش نکوهش هم میکند.
اسفندیار در سیستان، پسر جوانش بهمن را با پیام آشتیجویانه که رنگ تهدید دارد پیش رستم میفرستد و او را از دستور شاه آگاه میکند و از او میخواهد به بندیشدن تن در دهد تا اسفندیار او را به دربار شاه ببرد و به او قول میدهد که میانجیگری کرده و شاه را از گزندرساندن به او بازخواهد داشت. رستم به او پند میدهد که کاری نشدنی از او نخواهد. او اسفندیار را به مهمانی و خوردن در خوان خویش فرامیخواند تا پس از آن رستم خودخواسته با او به دربار گشتاسپ بروند و شاه را خشنود سازند. در دو رودررویی پسین آن میان دو، هر دو پلهوان بر روی خواستههای خود پافشاری میکنند. اسفندیار دعوت رستم را رد میکند و پافشاری میکند که نمیتواند از دستور شاه سربپیچد و رستم میگوید که نیکنامی او نمیگذارد او به خواسته اسفندیار تن بدهد. هرچند که رستم همهگونه گذشتی به اسفندیار روا میدارد، به بندیکردن خود تن در نمیدهد و اسفندیار گرانسر و خمشناپذیر حتی با خواهشهای پشتوتن نیز رام نمیشود. پافشاری او بر فرمانهای دین و گزندناپذیری دستور شاه کارها را به اوج بحران میکشاند. قهرمان جوان و پهلوان پیر نبردی تنبهتن با هم انجام میدهند. در همین هنگام برادر رستم، زواره و فرزند رستم، فرامرز به اردوی اسفندیار میتازند و آذرنوش و مهرنوش را میکشند. با اینکه رستم پوزش خواسته و میگوید که خویشان بزهکار خود را به شمشیر اسفندیار خواهد سپرد، نبرد میان آن دو سهمگین میشود. در پایان روز اسفندیار رویینتن با تیرهای خود بر رستم چیره میشود. رستم خسته، زخمی و درمانده بر بالای تپهای پناه میگیرد. پاسخ او به نیشخندهای اسفندیار که خواهان تسلیم شدن اوست، درخواست آن است که باقی جنگ به زمانی دیگر گذارده شود تا رستم بتواند زخمهای خود را ببندد. او به اسفندیار قول میدهد که سپیدهدم فردا به خواستههای اسفندیار تن در بدهد. شبانه رستم در خانه، در اندیشهٔ گریختن است، ولی پدر او، زال، پرّی از سیمرغ را در آتش افکنده که اسفندیار جفت او را در هفتخان کشته بود. سیمرغ زخمهای رستم را درمان میکند و به او میآموزد که از چوب درخت گز تیری ساخته و او را به سوی چشمان اسفندیار نشانه برود. او همچنین رازی از سرنوشت را برای رستم آشکار میکند: هر کسی که خون اسفندیار را بریزد هم در این جهان و هم در جهان دیگر رنج خواهد برد. در روز بعد، رستم شورانگیزانه باز درخواستها و خواهشهای خود را به اسفندیار بازگو میکند و او میگوید که همه گنجها خود و نیاگانش را به اسفندیار ارزانی خواهد داشت، مردانش را زیر فرمان او درخواهد آورد و فرمانبرانه با او به دربار شاه خواهد رفت و داوری پادشاه را خواهد پذیرفت. ولی پافشاری بادسرانه اسفندیار بر زنجیر کردن رستم، راهی را جز پیروی از گفتههای سیمرغ برای رستم نمیگذارد. اسفندیار که مرگبارانه زخمی شده است، روی زمین میغلتد.
پشوتن و بهمن به سوی او میشتابند. رستم که خود نیز سراسر ماتم است، به نیرنگ زال اعتراف میکند. اسفندیار در واپستین دمهای خود، به خویشانش آرامش داده، سرنوشت را برای مرگش نکوهش میکند و به پشوتن سفارش میکند که پیامی نکوهشبرانگیزانه را برای پدرش گشتاسپ ببرد. آموزش بهمن را به رستم میسپارد. هنگامی که تابوت اسفندیار به دربار گشتاسپ میرسد، همگی گشتاسپ را برای مرگ اسفندیار نکوهش میکنند، بویژه کتایون، همای، بهآفرید و بیش از همه پشوتن.
بهمن نزد رستم میماند و رستم به او هنرهای شاهانه میآموزد. چندی پس از آن رستم نامهای دلجویانه به گشتاسپ مینویسد و از او پاسخی گرم دریافت میکند، که در آن خواسته شده بهمن به دربار شاه برود. کمی پس از آن، رستم نابکارانه بدست برادر ناتنی خود شَغاد کشته میشود. بهمن که اکنون بر تخت نشسته، به کینخواهی پدر برخاسته و به زابلستان میتازد، فرامرز را کشته، زال را زندانی کرده، و سرزمین او را به تاراج میبرد.
دینوری گونهای دیگر از داستان بالا را آورده که تا اندازهای با آنچه رفت تفاوت دارد. هنگامی که رستم، دستنشانده گشتاسپ در سیستان و خراسان، میشنود که گشتاسپ به کیش زرتشت گرویده است، خشمگین میشود، مردم سیستان را گرد هم میآورد و آنها را برای برکناری شاه فرا میخواند. مردم بر ضدّ شاه شورش میکنند. گشتاسپ به اسفندیار میگوید که رستم را بکشد. اسفندیار دوازده هزار مرد دلیر از لشکر پدرش برگزیده و به سوی رستم میشتابد، که او نیز برای دیدار با او به جایی میان خراسان و سیستان (قومس بر پایه نهایت) پیشروی میکند. اسفندیار پیشنهاد میکند که به جای جنگ، لشکرهای خود را به حال همدیگر واگذارند و تنبهتن نبرد کنند. لشکر کسی که شکست خورده میبایسد از پهلوان پیروز پیروی کند. رستم میپذیرد، آنگاه جنگ میکنند و اسفندیار کشته میشود. هنگامی که آگاهی از کشتن اسفندیار به گشتاسپ میرسد، او بیمار شده و از اندوه میمیرد و تخت را برای نوهاش بهمن میگذارد. آشکار است که روایتهای گوناگونی درباره جنگ میان رستم و اسفندیار وجود داشته است. نویسنده ناشناس تاریخ سیستان نیز ستیز دینی که پیامد گرویدن گشتاسپ به کیش زرتشتی است را روایت کرده است.
مسعودی ساخت دزی بسیار بلند در قبق که پلی داشته که دو گردنه را به هم پیوند میداده، از کارهای اسفندیار دانسته است. حمزه اصفهانی میگوید که اسفندیار سدی در برابر ترکها در بیست فرسخی سمرقند ساخته است.
نگارخانه
-
برگی از شاهنامه مربوط به سده ۸ میلادی که مربوط به داستان رستم و اسفندیار است. (متن شعر را میتوانید علاوه بر نگاره در اینجا بخوانید:[۱])
این برگ سندی است که میگوید برخی از نسخههای شاهنامه برخی کلمات را که دارای تلفظ دال هستند با ذال بیان کرده است. مثلاً نهیذ (نهید)، کردار بذ (کردار بد) و آمذ بروذ (آمد برود) -
نبرد رستم و اسفندیار
-
نگاره اسفندیار در شاهنامه تهماسبی
جستارهای وابسته
منابع و مآخذ
- ↑ Ehsan Yarshater. «ESFANDĪĀR». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. دریافتشده در ۱۹ آوریل ۲۰۱۶.