هامارتیا: تفاوت میان نسخهها
جز ربات: افزودن ردههای همسنگ |
ویژگی پیوندهای پیشنهادی: ۲ پیوند افزوده شد. برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه وظیفه تازهوارد پیشنهادی: افزودن پیوند |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
* «مردان آبرومند» (یا انسانهای خوب وشرافتمند) نباید دستخوش چنین تغییر بختی شوند و از نیکبختی (یا سعادت) به بدبختی در افتند؛ زیرا این نوع دگرگونی نه ترسآور است نه ترحمانگیز، بلکه اخلاقاً «مشمئزکننده» (یا نفرتانگیز) است. |
* «مردان آبرومند» (یا انسانهای خوب وشرافتمند) نباید دستخوش چنین تغییر بختی شوند و از نیکبختی (یا سعادت) به بدبختی در افتند؛ زیرا این نوع دگرگونی نه ترسآور است نه ترحمانگیز، بلکه اخلاقاً «مشمئزکننده» (یا نفرتانگیز) است. |
||
* الگوی دوم «انسان شریر» ی است که از بدبختی به نیکبختی برسد. این الگو از هر لحاظ با تراژدی ناسازگار است؛ زیرا فاقد همه خصوصیات تراژیکی است که باید از آن برخوردار باشد و حتی نمیتواند موجد همدلی معمولی گردد، چه برسد به ایجاد ترس و شفقت. واقعیت آن است که این الگو میتواند ترس را برانگیزد، اما حق با ارسطو است که میگوید این ترس تراژیک نیست. |
* الگوی دوم «انسان شریر» ی است که از بدبختی به نیکبختی برسد. این الگو از هر لحاظ با تراژدی ناسازگار است؛ زیرا فاقد همه خصوصیات تراژیکی است که باید از آن برخوردار باشد و حتی نمیتواند موجد همدلی معمولی گردد، چه برسد به ایجاد ترس و شفقت. واقعیت آن است که این الگو میتواند ترس را برانگیزد، اما حق با ارسطو است که میگوید این ترس تراژیک نیست. |
||
* الگوی سوم انسان شریری است که از نیکبختی به بدبختی درافتد. این ساخت احساسات انسانی (یا همدلی) ما را برمیانگیزد؛ اما موجد ترس و شفقت نمیشود، زیرا ما به کسانی [[شفقت و حق گزینش|شفقت]] میکنیم که اسیر رنجی ناسزاوار شده باشند و از آن رو میترسیم که او را مشابه خودمان بیابیم. باز میبینیم که ملودرام از این الگو برای مقاصد گوناگون بهرهبرداری کردهاست. |
* الگوی سوم انسان شریری است که از نیکبختی به بدبختی درافتد. این ساخت احساسات انسانی (یا همدلی) ما را برمیانگیزد؛ اما موجد ترس و شفقت نمیشود، زیرا ما به کسانی [[شفقت و حق گزینش|شفقت]] میکنیم که اسیر رنجی ناسزاوار شده باشند و از آن رو میترسیم که او را مشابه خودمان بیابیم. باز میبینیم که [[ملودرام]] از این الگو برای مقاصد گوناگون بهرهبرداری کردهاست. |
||
زمانی هامارتیا را عموماً نقص اخلاقی قلمداد میکردند و «خطای تراژیک» مدتی مدید به کلیشه مشهور نقد ادبی بدل شده بود. نقد [[نوکلاسیسیسم|نئوکلاسیک]] هامارتیا را با مفهوم عدالت شعری یا مکافات درخور پیوند داد و [[آندره داسیه]] آن را به سه نوع تقسیم کرد: |
زمانی هامارتیا را عموماً نقص اخلاقی قلمداد میکردند و «خطای تراژیک» مدتی مدید به کلیشه مشهور [[نقد ادبی]] بدل شده بود. نقد [[نوکلاسیسیسم|نئوکلاسیک]] هامارتیا را با مفهوم عدالت شعری یا مکافات درخور پیوند داد و [[آندره داسیه]] آن را به سه نوع تقسیم کرد: |
||
# نقص انسانی یا قصور |
# نقص انسانی یا قصور |
||
# اشتباه بلااراده که پیامد برخی شهوات و هواهای نفسانی است |
# اشتباه بلااراده که پیامد برخی شهوات و هواهای نفسانی است |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۷
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
ارسطو در فصل سیزدهم فن شعر، آن هم به هنگام بحث از انواع دگرگونی و بهترین نوع آن، که برانگیزندة ترس و ترحم باشد، به هامارتیا نیز اشاره میکند. پرسش ارسطو این است که مناسبترین شخصیتی که از این دگرگونی رنج میبرد و به خوبی احساسات تراژیک ما را برمیانگیزد کیست. او به روال معمول رسالة خود در جواب روش سلبی در پیش میگیرد؛ یعنی نخست از این بحث میکند که کدام شخصیتها نامناسب است و آنگاه به بحث از مناسبترین شخصیت میپردازد. ارسطو تحلیل خود را نخست با این بحث آغاز میکند که:
- «مردان آبرومند» (یا انسانهای خوب وشرافتمند) نباید دستخوش چنین تغییر بختی شوند و از نیکبختی (یا سعادت) به بدبختی در افتند؛ زیرا این نوع دگرگونی نه ترسآور است نه ترحمانگیز، بلکه اخلاقاً «مشمئزکننده» (یا نفرتانگیز) است.
- الگوی دوم «انسان شریر» ی است که از بدبختی به نیکبختی برسد. این الگو از هر لحاظ با تراژدی ناسازگار است؛ زیرا فاقد همه خصوصیات تراژیکی است که باید از آن برخوردار باشد و حتی نمیتواند موجد همدلی معمولی گردد، چه برسد به ایجاد ترس و شفقت. واقعیت آن است که این الگو میتواند ترس را برانگیزد، اما حق با ارسطو است که میگوید این ترس تراژیک نیست.
- الگوی سوم انسان شریری است که از نیکبختی به بدبختی درافتد. این ساخت احساسات انسانی (یا همدلی) ما را برمیانگیزد؛ اما موجد ترس و شفقت نمیشود، زیرا ما به کسانی شفقت میکنیم که اسیر رنجی ناسزاوار شده باشند و از آن رو میترسیم که او را مشابه خودمان بیابیم. باز میبینیم که ملودرام از این الگو برای مقاصد گوناگون بهرهبرداری کردهاست.
زمانی هامارتیا را عموماً نقص اخلاقی قلمداد میکردند و «خطای تراژیک» مدتی مدید به کلیشه مشهور نقد ادبی بدل شده بود. نقد نئوکلاسیک هامارتیا را با مفهوم عدالت شعری یا مکافات درخور پیوند داد و آندره داسیه آن را به سه نوع تقسیم کرد:
- نقص انسانی یا قصور
- اشتباه بلااراده که پیامد برخی شهوات و هواهای نفسانی است
- اشتباهی که از نظم الهی یا فوق طبیعی ناشی میشود.
جنایت ادیپ از نوع اول و تا اندازهای مبتنی بر نوع دوم است، جنایت توئستس، که با زن برادر خود روابط عاشقانه برقرار کرد، از نوع دوم است و جنایت اورستس از نوع سوم.
داسیه اشتباه کرئون (پادشاه تب) را ناشی از آن میداند که وی گمان میکرد اودیپوس در جنایات خود بیگناهاست، زیرا پدرش را از سر جهل کشت. امروزه ما حق را به کرنی میدهیم و تلاش زیاد منتقدانی از قبیل داسیه را عبث مییابیم که میکوشند برای مثالهای ارسطو (اودیپوس و تیستس) به هر قیمت شده گناه یا جنایتی بیابند و آن را به نحوی با عدالت شعری توجیه کنند.
منابع
[ویرایش]در بوطیقا- منصور ابراهیمی-باشگاه اندیشه-ویراست اول- بهار ۱۳۸۶