زبان کهمره‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Qasqa (بحث | مشارکت‌ها)
ویرایش های قومگرایانه کاربر گوهمره شیراز
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۹:
|glottorefname=Fars Dialects
}}
'''زبان کهمره‌ایکوهمره ای([[کوهمره]]کهمره ای )'''، یکی از بی اصالت ترینکهن‌ترین [[زبان‌های ایرانی نو]] و بازماندهٔ زبان[[زبان‌های هندیایرانی میانه]] و از [[زبان‌های ایرانی جنوب غربی|شاخهٔ جنوب‌غربی]] (زبان هندیفارسی [[دوره انسانساسانی|دورهٔ های اولیهساسانی]]) به‌شمار می‌رود. درصورتی‌که زوایای پنهان آن بیش از آنچه تا امروز مورد بررسی قرار گرفته، شکافته شود، جز همسانیِ ساخت دستوریِ آن با [[زبان نئاندرتالپارسی ها،میانه]]، با توجه به تعدادی آوای ویژه در آن، نشان می‌دهد که این زبان ریشه در یکی از زبان‌های همزمان با نئاندرتالی[[پارسی باستان]] دارد و از زبان لری و تورکی قشقایی بی اصالت تر است و بسیار هندوتباری است و کهنه و اولیه تر مال انسان های اولیه و بی مغز تر میباشد.یکی از ویژگی‌های کهن این زبان ساختار هندوتباری[[فعل کنایی|ارگتیو]] است.
 
== مقایسه با زبان‌های ایران باستان ==
خط ۵۷۳:
اینَ، اِنَ، اِنا، ایُ:این / اینالَ، اِنالَ، اینا:اینها
 
== نمونه واژه و متن ==
'''واژگان:'''
 
پُس:پسر / دُهت:دختر / شی، شو، میرَه:شوهر / بُوا:پدر / دَیی:مادر / هِن:هست / وابَنهابَن:ببند / تَهر:مثل، مانند / اِشتَم، بِشتَم:رفتم / داذ:سن / پَس:پشت، عقب / نَها:جلو، روبرو / هاذِه، آذِه:بده / همبار:آرام / پوی، اَپوی، اَمپوی:با / اَزیر:زیر / شَنَک:شانه / هیبا:نزد / پَرَهکی:پراکنده / هُشن:روشنایی / اِسبا:بیاور / میشَم:می‌روم / واسُ:بردار، بگیر / داوَت، دُوَت:عروسی / مید، می:مو / شات:شاید / اَتو، اَتی:در، اندر / بِختَر:بهتر / بِشَم، اوشَم، هوشَم:بروم / (اُ) مِن:دارم / (اِ) تِن:داری / بین:باشید / ایذَم، حالی:این‌وقت، الان، اینک / اوذَم:آن وقت / خُیگ، خاگ:تخم مرغ / چِش:چشم / لَغَت:لگد / اوخَت، هوخَت، اوخَفت:بخواب / اونی، هونی، اوشین:بنشین / اُم زِی، اُم زَه:زدم / اِت خُوَه:خوردی /همسا، همساذَه:همسایه / زَهرَه:جرئت / بَری:بلوط / جَمَه:جامه، لباس / زانی، زونی:زانو / اُم میشا:می‌توانم / اَور:ابر / کُلواسه:زخم درحال ترمیم / کُهته:چیزی که روی زخم می‌بندند / کُهشور:سیل / توم زه:تورا زدم / دِرام:بشکه / میشا:می توان / (اُ) مِشنُفت:شنیدم / ات میا: می‌خواهی / واشَنم:بکارم / واسَنم:بردارم / مَهجِت:مسجد / بون:بام / کَنچَه،کَمچه:قاشق / سۆت:سوخت
 
'''متن:'''
 
atī mantaghey mā ya afsāney omūhen ke nūmeš ghūlaken.tī nazare mardom, ghūlak ya jūnavare pašmālūyī hen ke kheyli ham zūr ešen. Kāreš I tahri hen ke adamalakū gūl eš mīzede, ešmīkešonde atī bīyābun, tika tika ešmīkerde ešmīxowarde.
 
در منطقهٔ ما افسانه ای داریم که نامش غولک است. در باور مردم، غولک یک جانور پشمالویی است که خیلی هم زور دارد. کارش به این شکل است که آدم‌ها را فریب می‌داده‌است، در بیابان می‌کشانده، آنها را تکه‌تکه می‌کرده و می‌خورده.
 
ya kašey tehnayī āsey mīštam atī bāghomū atī rah ya hafī om dī bolandīš do metr.zang om za a bačayal om gō tofang vāsonīn barīn ya aždahoy om dide.bačayal anden tā tofang šū nāworde. šūwa mo gō ī māro aya nabū mošk bāghakū mīxo.mā ham mū nakoštīš vo asī xoš ow ešvāxa bošo.
 
یه بار تنهایی داشتم به باغ می‌رفتم که در راه یک افعی دیدم به بلندای دو متر. زنگ زدم به بچه‌ها گفتم:تفنگ بردارید بیاورید که یک اژدها دیده‌ام. بچه‌ها آمدند تا تفنگ را نیاورده اند. به من گفتند:این مار اگه نباشد موش باغ را می‌خورد (غارت می‌کند). ما هم نکشتیمش و آب خورد و بِرفت.
 
== صرف فعل ==