|glottorefname=Fars Dialects
}}
'''زبان کهمرهایکوهمره ای(کهمره ای )'''، یکی از کهنترین [[زبانهای ایرانی نو]] و بازماندهٔ [[زبانهای ایرانی میانه]] و از [[زبانهای ایرانی جنوب غربی|شاخهٔ جنوبغربی]] (زبان فارسی [[دوره ساسانی|دورهٔ ساسانی]]) بهشمار میرود. درصورتیکه زوایای پنهان آن بیش از آنچه تا امروز مورد بررسی قرار گرفته، شکافته شود، جز همسانیِ ساخت دستوریِ آن با [[زبان پارسی میانه]]، با توجه به تعدادی آوای ویژه در آن، نشان میدهد که این گویشزبان ریشه در یکی از زبانهای همزمان با [[پارسی باستان]] دارد که جز آثاری پراکنده و در حد حدس که در بعضی از گویشهای بازمانده از آن دوران در دست مانده، اثری از آن نماندهاست. یکی از ویژگیهای کهن این زبان ساختار [[فعل کنایی|ارگتیو]] است.
این زبان در صد سال اخیر بسیاری از واژگان،اشعار و عبارات اصیل خود را از دست داده و این امر امروزه نیز در حال گسترش است.برای مثال:
خَش اَندون:خوش آمدید .اصطلاحی است که در سمغان توسط مردم برای خوش آمدگویی به کار برده می شد.اما امروزه تقریبا هیچکس حتی از وجود این اصطلاح محلی خبر ندارد؛شناسه این فعل (ūn) مستقیم از شناسه { ād } در فارسی میانه گرفته شده و تحول یافته است.
== مقایسه با زبانهای ایران باستان ==
|خوردیم
|امو خه/امو خُوَه
|خوَردیم
|خَردیم
|}
و…
|اُفتِدَم
اَوَسدَم
|اُفتاذُم
وستم
|-
|خْوَفتَم
== لهجهها ==
'''زبان کوهمره ای دارای لهجههای مختلفی است.''' از مهمترین لهجههای آن میتوان به لهجههای دوسیرانی،[[دوسیران|دوسیرانی]]، جروقی،[[کوهمره پاپونی،جروق|جروقی]]، نودانی،[[گرگدان|گرگدانی]]، بورنجانی،[[نودان|نودانی]]، دیکانکی،[[بورنجان|بورنجانی]]، سمغانی،[[دیکانک|دیکانکی]]، بولحیاتی،[[سمغان|سمغانی]]،[[باغستان سرخی،کندهای|کنده ای]] ،[[کوزرگ|کوزرگی]]، [[بککی]]،[[ابوالحیات|ابوالحیاتی]]، [[سرخی (ایل)|سرخی]]، [[رمغان|رمقانی]] لهجهٔ،لهجهٔ کوهمره سرخی، لهجه کوهمره نودان، [[شوراب (شیراز)|شورابی]] و شامل تمامی دیگر لهجه های محلی روستاهای کوهمره که با عنوان گویشزبان کوهمره ای صحبت میکنند.
'''مقایسه برخی واژگان و افعال در لهجههای [[سمغان|سمغانی]] ،[[نودان|نودانی]] ،[[دوسیران|دوسیرانی]] ،[[دیکانک|دیکانکی]] :'''
اینَ، اِنَ، اِنا، ایُ:این / اینالَ، اِنالَ، اینا:اینها
== نمونه واژه و متن ==
'''واژگان:'''
پُس:پسر / دُهت:دختر / شی، شو، میرَه:شوهر / بُوا:پدر / دَیی:مادر / هِن:هست / وابَنهابَن:ببند / تَهر:مثل، مانند / اِشتَم، بِشتَم:رفتم / داذ:سن / پَس:پشت، عقب / نَها:جلو، روبرو / هاذِه، آذِه:بده / همبار:آرام / پوی، اَپوی، اَمپوی:با / اَزیر:زیر / شَنَک:شانه / هیبا:نزد / پَرَهکی:پراکنده / هُشن:روشنایی / اِسبا:بیاور / میشَم:میروم / واسُ:بردار، بگیر / داوَت، دُوَت:عروسی / مید، می:مو / شات:شاید / اَتو، اَتی:در، اندر / بِختَر:بهتر / بِشَم، اوشَم، هوشَم:بروم / (اُ) مِن:دارم / (اِ) تِن:داری / بین:باشید / ایذَم، حالی:اینوقت، الان، اینک / اوذَم:آن وقت / خُیگ، خاگ:تخم مرغ / چِش:چشم / لَغَت:لگد / اوخَت، هوخَت، اوخَفت:بخواب / اونی، هونی، اوشین:بنشین / اُم زِی، اُم زَه:زدم / اِت خُوَه:خوردی /همسا، همساذَه:همسایه / زَهرَه:جرئت / بَری:بلوط / جَمَه:جامه، لباس / زانی، زونی:زانو / اُم میشا:میتوانم / اَور:ابر / کُلواسه:زخم درحال ترمیم / کُهته:چیزی که روی زخم میبندند / کُهشور:سیل / توم زه:تورا زدم / دِرام:بشکه / میشا:می توان / (اُ) مِشنُفت:شنیدم / ات میا: میخواهی / واشَنم:بکارم / واسَنم:بردارم / مَهجِت:مسجد / بون:بام / کَنچَه،کَمچه:قاشق / سۆت:سوخت
'''متن:'''
atī mantaghey mā ya afsāney omūhen ke nūmeš ghūlaken.tī nazare mardom, ghūlak ya jūnavare pašmālūyī hen ke kheyli ham zūr ešen. Kāreš I tahri hen ke adamalakū gūl eš mīzede, ešmīkešonde atī bīyābun, tika tika ešmīkerde ešmīxowarde.
در منطقهٔ ما افسانه ای داریم که نامش غولک است. در باور مردم، غولک یک جانور پشمالویی است که خیلی هم زور دارد. کارش به این شکل است که آدمها را فریب میدادهاست، در بیابان میکشانده، آنها را تکهتکه میکرده و میخورده.
ya kašey tehnayī āsey mīštam atī bāghomū atī rah ya hafī om dī bolandīš do metr.zang om za a bačayal om gō tofang vāsonīn barīn ya aždahoy om dide.bačayal anden tā tofang šū nāworde. šūwa mo gō ī māro aya nabū mošk bāghakū mīxo.mā ham mū nakoštīš vo asī xoš ow ešvāxa bošo.
یه بار تنهایی داشتم به باغ میرفتم که در راه یک افعی دیدم به بلندای دو متر. زنگ زدم به بچهها گفتم:تفنگ بردارید بیاورید که یک اژدها دیدهام. بچهها آمدند تا تفنگ را نیاورده اند. به من گفتند:این مار اگه نباشد موش باغ را میخورد (غارت میکند). ما هم نکشتیمش و آب خورد و بِرفت.
== صرف فعل ==
|